مسیرت مشخص امیرت مشخص نکن دل دل ای دل بزن دل به دریا

 برسی آیه ی تطهیر به شکل فوق العاده

شبهه اهل سنت درباره آیه تطهیر:برادران اهل سنت معتقدند آیه تطهیر درحق همسران پیامبر نیز نازل شده که با کمال احترام نسبت به مقدساتشان پاسخ میدهیم وبحث ما علمی است و به هیچ عنوان قصد توهین ندارم و اگر توهینی شده تذکر دهند تا اصلاح کنم.

پاسخ:حتی یک روایت صحیح هم وجود ندارد که پیامبر و یا همسران پیامبر و یا یکی از صحابه ی مورد اطمینان گفته باشند که آیه تطهیر جدای از اینکه در حق پیامبر و حضرت امام علی ع و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امام حسن ع و حضرت امام حسین ع نازل شده در حق همسران پیامبر نیز نازل شده باشد پس در روایت همچین چیزی وجود ندارد که اگر یک روایت صحیح دادند با افتخار از اهل سنت میشویم.اما در روایات برخلاف ادعای اهل سنت را با سند صحیح در کتب اهل سنت داریم که بحث را به طور کامل پایان میدهد:
در مورد شان نزول اين آيه سوره احزاب ، اهل تسنن روايت حديث کساء را نقل مي کنند:

قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْر أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا).

صحيح مسلم: 7 /130 ح 6414.

روایت بالا از همسر پیامبر اکرم صلی علی علیه و آله وسلم میباشد که میگوید رسول خدا امام علی ع و حضرت زهرا سلام الله علیها و امام حسن ع و امام حسین ع را به زیر عبا میبرد و آیه تطهیر را میخواند که از کتاب صحیح مسلم آوردیم همان کتابی که اهل سنت بعد از قرآن صحیح ترین میدانند

روایت دوم:حضرت ام سلمه همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود : رسول خدا بر روي حسن ، حسين ، علي وفاطمه عبايي کشيد .پس فرمود که خداوندا ايشان اهل بيت من و نزديکان من هستند . از ايشان پليدي را ببر و ايشان را پاک گردان . ام سلمه مي گويد : از رسول خدا پرسيدم که آيا من همراه ايشان هستم (از اهل بيتم)؟ فرمودند تو بر خوبي هستي (از اهل بيت نيستي اما از نيکاني) .ترمذي گفته است که اين حديث خوبي است و بهترين روايت در اين زمينه است ...الباني در کتاب خود (صحيح سنن الترمذي، الألباني 3: 306 ح 3205) اين روايت را صحيح دانسته است .

این روایت همه چیز را مشخص میکند زیرا پیامبر از حضور همسرشان در کنار اهل البیت آیه تطهیر جلوگیری میکند

به نظرم همین دوروایت برای روشن شدن حق و حقیقت کافیست و کاملا نشان میدهد که اهل البیت آیه تطهیر چه کسانی اند و همچنین نشان میدهد زنان پیامبر جزو اهل البیت آی تطهیر نیستند.
نکات آیه تطهیر:در آیه تطهیر بحث دراین مورد است که اهل البیت آیه تطهیر چه کسانی اند نه اینکه اهل البیت پیامبر چه کسانی اند زیرا خود شخص نبی اکرم صلی علی علیه و آله وسلم نیز جزو همین اهل البیت میباشند.آیا پیامبر جزو اهل البیت خودشان هستند؟نکته ی دیگر اینکه حتی اهل البیت قرآنی پیامبر نیز شامل همان 4 نفر اهل کسا میشود که در آیه مباهله وقتی که پیامبر از میان تمام امت همین 4 نفررا با خود میبرند و میفرمایند خدایا اینان اهل البیت منند این موضوع به وضوح مشخص میشود.
حالا برویم ببینیم  زنان پیامبر مخصوصا عایشه همسر پیامبر میتواند جزو اهل البیت آیه تطهیر براساس برسی تماما قرآنی باشد.
درآیه تطهیر خداوند میفرماید میخواهم شما اهل البیت را از الرجس دور کنم و شمارا به صورت مستمر و دائم کاملا پاک سازم.
درآیه تطهیر کلمه ی یریدالله آمده که اراده ی خدا به صورت مضارع استمراریست و واژه ی رجس آمده
رجس از نظر لغت شناختی به هرگونه پلیدی عنوان شده است (مفردات – ج۱ص342) در ایه شریفه رجس به صورت کلی عنوان شده لذا معنایش اینست که شما اهل بیت از هرگونه رجس و پلیدی دور خواهید بود(ترجمه المیزان –ج۱۶ ص۴۶۷)یعنی رجس به معنای عام آمده که شامل تمامیه بدی های ظاهری و باطنی میشود زیرا به رجس الف و لام چسبیده یعنی الرجس که این الف و لامه جنس میباشد و پلیدی های ظاهری و باطنی را دربر میگیرد آن هم به صورت مستمر و همیشگی.معنای رجس درقرآن از میان تمامی معانی آن چندمورد بیان شده که بدان اشاره میکنیم:

یک. خمر مائده ۹۰

دو. میسر مائده ۹۰

سه. انصاب مائده ۹۰

چهار. ازلام مائده ۹۰

پنج. بی ایمانی انعام ۱۲۵

شش. غذای حرام انعام ۱۴۵

هفت. شرک اعراف ۷۱ و حج ۳۰

هشت. نفاق توبه ۹۵

نه. بی تعقلی یونس ۱۰۰

ده. مرض قلبی توبه ۱۲۵

این مواردی که ذکر شده به صورت مستمر در آیه تطهیر از اهل البیت دور شده و این یعنی به هیچ عنوان نباید بدان مبتلا شوند و این اعمال در وجودشان حضور بیابد.ابتدا به جنگ جمل بیندیشیم خداوند در آیات سوره ی احزاب به همسر پیامبر میفرماید از خانه خارج نشوید دوتفسیر را میگوییم یکی اینکه یعنی از خانه خارج نشوید و یکی هم اینکه از شهری که در آن زندگی میکنید خارج نشوید که عایشه همسر پیامبر هم از خانه خارج شد و هم از شهری که در آن زندگی میکرد و جنگ جمل را به راه انداخت و هزاران مسلمان جان خود را از دست دادند.جالب این است که خود عایشه همسر پیامبر اولین کسی بود که گفت عثمان را بکشید و بعد از کشته شدن عثمان به دست صحابه که عده ای از آنان به عقیده اهل سنت از السابقونند به یکباره خون خواه عثمان شد که مقاله اش در وبلاگ موجود میباشد.دراینجا عایشه ای که به عقیده ی اهل سنت یطهرکم تطهیراست و از هرگونه الرجسی به دور است برخلاف آیه قرآن عمل کرده  که میتوانید از معانی رجسی که در بالا از قرآن آوردم عمل اورا تطبیق دهید که آیا میشود کسی که از الرجس که یکی از معانی آن درقرآن بی ایمانیست به صورت مستمر بدورباشد اما برخلاف قرآن عمل کند؟آیا هزاران نفر را به کشتن میدهد؟به یک آیه ی دیگر توجه کنیم
سوره ی تحریم که بعد از آیه تطهیر و سوره ی احزاب نازل شده و در حق دوتن از همسران پیامبر نازل شده که میخواستند راز پیامبر را فاش کنند و اورا بیازارند و آن دوزن عایشه همسر پیامبر و حفضه همسر پیامبر هستند: از ابن عباس نقل شده است كه مى‌گفت: مى‌خواستم از عمر سؤال كنم كه آن دو زنى كه بر ضدّ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هم‌ پيمان شدند، چه كسانى بودند؟ سخنم را تمام نكرده بودم كه عمر گفت: حفصه و عائشه بودند... صحيح البخاري، ج ۴، ص ۱۸۶۸، ح۴۶۳۰

یکی از آیات آن را بیان میکنم:

«اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد قلب هایتان از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.» [تحریم، آیه 4

یکی از معانی رجس که به صورت مستمر و دائمی از اهل البیت  آیه تطهیر دور شده مرض قلبیست که دربالا به آن اشاره کردیم اما میبینیم در این آیه خداوند به همسران پیامبر میگوید قلب هایتان منحرف شده .....آیا از همسران پیامبر الرجس که یکی از معانی آن مرض قلبیست دور شده است؟آیا خداوند به اهل البیت آیه تطهیر میگوید توبه کنید؟آیا اهل البیت آیه تطهیر که از هرگونه پلیدی به دور هستند پیامبر را آزار میدهند؟سعی کردم دونمونه قرآنی بیاورم و فقط از قرآن بحث کنم و تضاد عمیق میان آیه تطهیر و اینکه همسران جزو آن هستند را واضح بیان کنم.درروایات صریحا از قول حضرت ام السلمه آمده که زمانی که میخواست به زیرا عبا برود و در کنار اهل البیت آیه تطهیر قرار گیرد پیامبر این اجازه را نداد.هیچ روایتی دراین زمینه نداریم که سندش صحیح باشد و زنان جزو اهل البیت آیه تطهیر باشند.به این روایت هم توجه کنید که حتی اهل البیت بودن زن پیامبر را هم مشخص میکند وضعیت آن چگونه است چه برسد به اهل البیت بودن آیه تطهیر:
پس گفتيم (از زيد بن ارقم) که اهل البيت رسول خدا کيانند؟ همسران او؟ پاسخ داد : نه قسم به خدا که زن چند وقتي با شوهرش خواهد بود سپس وي را طلاق داده وبه نزد خانواده اش وبستگانش باز مي گرددصحيح مسلم ج4/ص1874 كتاب فضائل الصحابة باب من فضائل علي بن أبي طالب
از صحابیه مورد اطمینان اهل سنت در صحیح ترین کتاب اهل سنت  این موضوع به وضوح آمده و این یعنی زنان پیامبر نه از اهل البیت آیه تطهیرند و نه اهل البیت ویژه ی پیامبرند.درقرآن حتی پسر نوح از اهلیت او به دلیل انجام عمل ناشایست خارج شده و این یعنی اهلیت قرآنی را خداوند انتخاب میکند و در همه جا فقط 5 نفری که مدنظر شیعه میباشد جزو اهل البیت آیه تطهیر و اهل البیت ویژه ی قرآنی پیامبرند و زنان پیامبر براساس آیات قرآن محال است جزو اهل البیت آیه تطهیر و اهل البیت پیامبر ص باشند که هرگونه پلیدی به صورت مستمر از آنان به دور است و جالب اینجاست اهل سنت با سند معتبر دارند که یکی از همسران پیامبر بنام قتیله بعد از شهادت پیامبر مرتد شد.دراین مقاله خواستم از روایات و آیات به صورت قاطعانه استفاده کنم و حق را آشکار سازم که هم اهل البیت آیه تطهیر شامل همسران پیامبر نمیشود و هم اهل البیت ویژه ی پیامبر شامل همسران نمیشود.برخی میگویند این آیه در میان آیات مربوط به زنان پیامبر است و ما در پاسخ میگوییم آیه غار که معتقد هستید درحق خلیفه اولتان است هم در میان آیات منافقین قرار گرفته آیا میتوان گفت آنکه در غار با پیامبر بوده است منافق بوده؟.آیه تطهیر جدای از آیات دیگر نازل شده دریک زمان خاص و در خانه ی خاص برای افرادی خاص که به وضوح مشخص شده اند و مانیز از قرآن دونمونه از اعمال همسران پیامبر را بیان کردیم تا کاملا مشخص شود عمل آنان با اهل البیت بودن  آیه تطهیر منافات دارد.در آیات احزاب آمده که اگر همسر پیامبر میخواهد مقام نزد خداداشته باشد باید تقواداشته باشد و این یعنی شرط برتری زنان پیامبر تقوا پیشه کردن آنهاست یعنی هرزمان که تقواداشته باشند به مقامی میرسند اما در آیه تطهیر اهل البیت آیه تطهیر بدون هیچ پیش شرطی از الرجس که شامل تمام پلیدی هاست بدور شده اند یعنی تقوای آنان کاملا فرض شده و به این مقام رسیده اند اما همسران پیامبر باید تقواداشته باشند تا به مقام رسند که ما با برسی کردن معنای الرجس از قرآن و تطبیق دادن آن با جنگ جمل و آیات سوره ی تحریم و با برخلاف قرآن از خانه خارج شدن به این موضوع کاملا اشاره کردیم که آن اهل البیتی که الرجس که شامل تمام پلیدی ای ظاهری و باطنیست از ایشان دور شده کسانی غیر از همسران پیامبرند که در روایاتی که ابتدای مقاله ارائه دادم بدان اشاره کردم.نکته ی پایانی این که درآیه تطهیر واژه ی اهل البیت آمده و کلمه ی بیت با الف و لام عهد حضوری آمده به معنای اهل خانه ای مشخص مدنظر آیه تطهیر است که پیامبر در آن زمان درآنجا بوده است و سپس حضرت امام علی ع و حضرت صدیقه ی طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امام حسن ع و حضرت امام حسین ع نیز به آن خانه وارد شده اند و این یعنی اهل خانه ی مشخص درزمانه مشخص از هرگونه پلیدی ظاهری و باطنی دورند که فقط شامل افرادیست که با سندو مدرک بیان کردیم.پس واژه ی اهل البیت یعنی اهل خانه ی مشخص که درزمان مشخص درآنجا حضوردارند ممکن است مثلا دریکجا حضرت ابراهیم درخانه باشد و این لفظ خطاب شود و همینطور ممکن است مانند آیه تطهیر پیامبر و 4 تن دیگر که نام بردیم درخانه باشند و این کلمه آنهارا مورد خطاب قرار دهد پس این کلمه ی اهل البیت یعنی اهل خانه ی مشخص درزمان مشخص که آیه نازل میشود و فقط این افرادی که درآن خانه هستند را شامل میشود و نه کسان دیگر.شاید سوال کنید که اهل البیت آیه تطهیر قبل از نزول این آیه آیا یطهرکم تطهیرابوده اند یا خیر؟پاسخ بسیار ساده است ما در قرآن داریم که خداوند و فرشتگان درود بر پیامبر میفرستند آیا تا قبل از نزول این آیه خدا و فرشتگان بر پیامبر درود نمیفرستادند؟قطعا میفرستادند و خداوند با آوردن آیه در قرآن آن را علنی ساخته تا همه بدانند و بدان عمل کنند.آیه تطهیر هم همینگونه است.خداوند کسانی که گناهکار و بدکارباشند را به این مقام نمیرساند.اهل البیت به سبب مقام والا و تقوای بی همتا این مقام را دارا بوده اند و خدا آن را با آورن در قرآن علنی ساخته تا تمام مسلمانان و مومنان این موضوع را بدانند. ادامه ی مطلب را حتما حتما بخوانید کوتاه است

 



ادامه مطلب ...


اثبات امامت اهل البیت آیه تطهیر :در اینکه امامان ما ادامه دهنده ی راه پیامبر و جانشینان بحق ایشانند شکی نیست.قرآن کریم میفرماید ای کسانی که ایمان آوردید اطاعت کنید خدارا و رسول را و ولی امر را.از آیاتی که کاملا نشاندهنده ی این است که انتخاب الهی بعد از پیامبر تمام نشده همین آیه است.خداوند اطاعت ولی امر را و پیامبر را در ردیف خود قرار داده و قطعا آنها معصوم هستند زیرا درآن صورت خداوند اطاعت کسانی که گناه میکنند را در ردیف خود قرار داده است که خطاست.مقام نبوت بعد از نبی اکرم صلی علی علیه و آله وسلم تمام شد و بر طبق قرآن مقام ولی امری آغاز میشود ولی امری که اطاعت او در ردیف خداوند و پیامبر است و دارای همان مقامیست که به ظالم نمیرسد یعنی امامت که عهدالله است.در هرزمان یک ولی امر باید حضور داشته باشد و این ولی امری که ادامه دهنده ی راه پیامبر است  را انسان های غیر معصوم چه به صورت انفرادی چه به صورت گروهی و رای گیری نمیتوانند انتخاب کنند بلکه فقط کسی که معصوم است میتواند اورا در هرزمان و برای هر امت اسلامی انتخاب کند و آن خداوند است.پس زمانی که مقام نبوت با آوردن دین کامل تمام میشود یک مقام دیگر بنام ولی امر آغاز میشود که اجراکننده ی دین است و به خاطر کفران نعمت خداوند آخرین ولی امر را غایب ساخته کفر نعمت نعمت را از کفمان بیرون ساخته و انشاالله به زودی آخرین ولی امر ظهور خواهد کرد.ولایت امیری که دین و رسالت را کامل میکند مقامیست که نپزیرفتن آن یعنی نقص در اصل و اساس دین.

غدیر خم:ابتدا به سادگی غدیر را در کتب اهل سنت ثابت میکنیم که اتفاق افتاده است:

ذهبی دانشمند بزرگ و بی همتای اهل سنت میگوید

 آقاي ابن جرير طبري طرق حديث غدير خم را در 4 جلد جمع کرده است، بعضي از اين‌ها را ديدم و مبهوت ماندم و عقل از سرم پريد و اين همه روايات متعدد ديدم و قطع پيدا کردم که اين حديث غدير اتفاق افتاده است.(سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 277

و درجای دیگر میگوید: فاندهشت له ولكثرة تلك الطرق.  
من وحشت زده و شگفت زده شدم از اين همه طريق براي حديث غدير.(تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 713)
ابن حجرعسقلانی بزرگ بیهمتای اهل سنت مي گويد:
جمعه بن جرير الطبري في مؤلف فيه أضعاف من ذكر وصححه واعتنى بجمع طرقه أبو العباس بن عقدة فأخرجه من حديث سبعين صحابيا أو أكثر؛ روايت غدير را ابن جرير طبري با طرق مختلف در كتاب ذكر كرده و ابن عقده طرق آن را تصحيح كرده و از بيش از هفتاد صحابي يا بيشتر نقل كرده است. (تهذيب التهذيب ، اسم المؤلف:  أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى،  ج 7، ص 297)

پس به سادگی اثبات کردیم که واقعه ی غدیر خم در نزد علمای بی همتای اهل سنت که ما نام چند تن را آوردیم اثبات شده است.

 ببینیم آیا آیه ابلاغ در نزد اهل سنت در غدیر نازل شده یا خیر:

{يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ} المائدة: 67.

اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن؛ و اگر چنين نکنى، رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، حفظ مى کند.

ابن أبي حاتم در تفسير خود از ابو سعيد خدري نقل کرده است:

نزلت هذه الآية... في علي بن أبي طالب.

تفسير ابن أبي حاتم، ج 4 ص1172.

اين آيه در باره علي بن ابي طالب نازل شده است.

آلوسي در تفسير خود مي‌نويسد:

روي ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنا نقرأ على عهد رسول الله (ص): بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ عليّاً وليُّ المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

روح المعاني، ج6، ص193

ابن مردويه از ابن مسعود نقل مي‌کند که ما در زمان رسول الله صلي الله عليه واله وسلم اين آيه را اينگونه مي‌خوانديم: آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است که «علي ولي مومنين است» را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن، و اگر چنين نکنى، رسالت او را انجام نداده اى.(این روایت به معنای تحریف آیه نیست بلکه خداوند آیات را به همراه تفسیر بر پیامبر وحی میکرده و نبی مکرم آیه را از تفسیر جدا میکردند و صحابه آن را حفظ میکردند و ثبت میکردند این یعنی این آیه آنقدر در اثبات جانشینی مولا علی مشهور بوده که مردم آن را همانگونه که ابن کثیر نقل کرده میخواندند)

و سيوطي اين روايت را اين چنين نقل کرده است:

بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ علياً مَولَي المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

الدر المنثور ج2ص298 و فتح القدير ج 2 ص60 والمنار: ج 6ص463.

آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است که «علي مولاي مومنين است» را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن، و اگر چنين نکنى، رسالت او را انجام نداده اى.

در آیه ابلاغ توجه کنید که اتمام رسالت برترین پیامبر و آفریده اعلام ولایت مولا علی مشخص شده است آن هم براساس صحیح ترین روایات از بزرگان طراز اول اهل سنت)

اشکالات اهل سنت به غدیر خم:اهل سنت وقتی میبینند که علمای بی همتای ایشان به وقوع غدیر خم اعتراف کرده اند برای زیر سوال بردن آن یک شبهه ی بی اساس مطرح میکنند که جواب ایشان را میدهیم:اهل سنت میگویند من کنت مولا فهذا علی مولی در اینجا مولا یعنی دوست زیرا سپاهیان یمن از حضرت علی ع شکایت کرده اند و پیامبر برای رفع کدورت فرمود هرکس من دوستشم علی ع هم دوستشه.

پاسخ شیعه:شکایت جیش یمن از افسانه های ساخته شده به دست علمای شماست که میخواهند غدیر را زیر سوال ببرند اگر میگویید در غدیر از مولا شکایت شده بسم الله فقط و فقط وفقط یک روایت صحیح از غدیر خم بیاورید که اشاره به شکایت از مولا شده باشه تا ما همگی با افتخار سنی شویم.

 من کنت مولا فهذا علی مولا به چه معناست؟دراین جا به سادگی اثبات میکنیم که مولا به چه معناست:

خداوند به پیامبر آیه ای نازل کرد  و فرمود آن چیزی را که به تو گفتم به مردم بگو که اگر این کار را نکنی رسالت خود را پایان ندادی و خداوند تورا از آسیب مردم حفظ میکند..پیامبر تمام افراد را جمع کردند و فرمودند من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم کتاب خدا و عترت اهلبیتم تا زمانی که به این دو متمسک شوید هرگز گمراه نمیشوید و سپس سرپرستیه قرآنی خویش را از مردم اقرار گرفتند فرمودند الست اولی باالمومنین انفسهم؟همه گفتند بله و بلافاصله فرمودند من کنت مولی فهذا علی مولی.که مقاله ای عالی در وبلاگ موجود است درباره سخنان رسول اکرم ص در غدیر خم

واژه ی شیر سه معنی دارد وقتی من به شما میگویم برای من شیر بیاورید شما نمیتوانید متوجه شوید منظور از شیر کدام است آیا شیر خوراکی یا شیر آب و یا حتی شیر جنگل..اما وقتی میگویم برای من یک لیوان شیر بیاور متوجه میشوید من شیر خوراکی میخواهم زیرا معنای شیر قرینه اش لیوان است پس واژه ی مولارو به سادگی از قرینه ی قبل  میتوان فهمید..پیامبر قبل از اینکه بگوید من کنت مولا فهذا علی مولا همان سرپرستی قرآنی خویش را از مردم اقرار میگیرند و میگویند چه کسی از خود شما برای سرپرستی شما سزاوار تر است؟همه میگویند تو ای رسول خدا وبلافاصله پیامبر میفرمایند پس هرکس من مولای اویم علی مولای اوست و این یعنی جمله ی الست اولی باالمومنین انفسهم قرینه ی مولا در جمله ی من کنت مولا فهذا علی مولا است و پیامبر همان سرپرستی و ولایتی را که دارد برای مولا علی هم همان را اعلام میکند و مولا در اینجا همان اولی در جمله ی قبل است و قرینه اش دقیقا همان است.پیامبر به عنوان مقدمه سرپرستی قرآنی خویش را از مردم اقرار میگیرد و تا مردم پاسخ مثبت میدهند بلافاصله دست مولا را بالا میبرد.و طبق روایات صددرصد صحیح اهل سنت خداوند آیه اکمال را میفرستد و دین را با بالارفتن دست حضرت علی و با اعلام ولایت او کامل میکند و این یعنی هرکس ولایت او را نپذیرد بر طبق قرآن دینش ناقص است این یعنی ولایت مولا هم کامل کننده ی رسالت است و هم کامل کننده ی دین و اصولی است که هرکه آن را نپذیرد دینش ناقص است و هیچ کدام از اعمالش پذیرفته نخواهد شد و این مقاله حجت را بر تمام مردم به اتمام میرساند.

آيه اکمال دين

{أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً}.

المائدة: 3

امروز، دين شما را برايتان کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.

خطيب بغدادي از بزرگان پر آوازه ی اهل سنت با سند معتبر نقل کرده است که اين آيه بعد از معرفي اميرمؤمنان عليه السلام در غدير خم، نازل شده است:

وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ النَّبِيُّ ﴿ص﴾ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ: " أَلَسْتُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ؟ "، قَالُوا: بَلَى يا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: " مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ "، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}.

تاريخ بغداد ج8 ص284

روز غدير خم، زماني که پيامبر دست علي بن ابي طالب را گرفت، سپس فرمود: آيا من سرپرست مومنان نيستم؟ گفتند: بله اي رسول خدا! فرمود: هرکس که من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست. پس از آن، عمر بن خطاب گفت: تبريک تبريک بر تو اي فرزند ابي طالب ؛ زيرا از اين پس تو مولاي من و مولاي کل مسلمانان هستي، سپس اين آيه نازل شد: امروز، دين شما را برايتان کامل کردم.

ابن کثير از بزرگانی که دیوانه وار اورا قبول دارند نقل کرده است که عمر خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت:

أصبحت اليوم ولي كل مؤمن.

البداية والنهاية ج 7 ص350.

تو از اين پس، سرپرست تمام موم--نان شدي.

برطبق صحیح ترین روایات اهل سنت و بر طبق قرآن اعلام ولایت مولاهم رسالت و هم دین را کامل میکند و بر طبق قرآن هرکس آن دست بالارفته را نپذیرد دین او ناقص است.

درباره آیه ولایت هم مقاله ای شگفت انگیز در وبلاگ موجود میباشد که با خواندن آن تمام شبهه هایش برطرف خواهد شد.

....اهل سنت حتی یک روایت صحیح از پیامبر برای خلافت خلفایشان ندارند..هیچ گونه اجماعی  از جانب مردم نیز برای خلافت خلفایشان شکل نگرفته است و دمکراسی برای انتخاب خلفایشان نداشته اند. برادران اهل سنت حتی یک روایت صحیح و بی اشکال سندی درباره فضیلت خلفایشان در کتاب های خودشان نیز ندارند.خداوند درقرآن میفرماید ما ابراهیم را آزمودیم و بعد از آزمایش خداوند به ابراهیم ع میفرماید تو برای مردم ((امام)) شدی و زمانی که حضرت ابراهیم این مقام را برای نسله خویش میخواهد خداوند میفرماید عهد من به ظالم نمیرسد..این یعنی امامت عهدالله است که خداوند میفرماید آن را به ظالم نمیدهم این یعنی شرط دادن امامت به نسل حضرت ابراهیم  فقط ظالم نبودن شخص میباشد و میدانیم افراد زیادی از نسل او هستند که میتوانند ادعای امامت کنند مانند ابوجهل و ابولهب که لعن شده ی خدا و پیامبر هستند اما امامت به کسانی میرسد که ظالم نباشند یعنی یطهرکم تطهیرا باشند..حالا باید ثابت کنیم اهل بیت که میگویند ما امام هستیم آیا این روایات مخالف قرآن است یا خیر...آیه ی تطهیر آیه ای است که با اجماع شیعه و سنی در باره پنج تن نازل شده و در روایات متواتر داریم که پیامبر از امام سجاد ع تا امام زمان را نیز نام میبرد و میفرماید اینان نیز جزوه اهل بیت آیه تطهیر هستند پس آیه تطهیر در شان چاهارده معصوم نازل شده برطبق برترین کتاب های اهل سنت و هیچ کدام از زنان و اصحاب پیامبر در طول 1400 سال ادعا نکردند که جزو آیه تطهیر هستند که در بالا به سادگی ثابت کردیم..ما میخوایم فقط ثابت کنیم امامت که عهده الهیست به مولا امیرالمومنین حضرت علی ع رسیده است..همونطو که عرض کردم امامت رو خداوند عهده خویش میدونه که به ظالم نمیرسه و در آیه تطهیر هرگونه پلیدی و رجس که شامل تمامی گناهان هست از اهل بیت به صورت مستمر به دور است درنتیجه حضرت علی ظالم نیست و اگر بگوید امام است هیچ تضادی با قرآن ندارد زیرا امامت عهدی است که به ظالم نمیرسه و در آیه تطهیر هرگونه رجس و پلیدی به صورت مطلق و مستمر از حضرت علی ع بدور است و در نتیجه او برطبق قرآن ظالم نیست.در قرآن داریم که خداوند فرمود ما برای هرقوم ائمه ای را میفرستیم تا مردم را هدایت کنند اینان از اهل ((یقین)) هستند.امامان ما گفته اند این ائمه که درقرآن آمده ما هستیم  حالا میخواهم سخن ایشان را ثابت کنم..در این آیه خصوصیت این ائمه این است که آنان از اهل یقینند و درآیه تطهیر هم خداوند الرجس را از اهل بیت دور کرده که شامل شک و تردید و البته شامل تمامیه رذایل باطنی و ظاهری است است پس در نتیجه اهل بیت اهل شک و تردید نیستند و هرکسی اهل شک نباشد اهل یقین است و این سخن امامان که خود را آن ائمه معرفی کردند نیز کاملا مطابق قرآن است.... درقرآن داریم که اطاعت کنید خدا و رسول و ولی امر را..در اینجا اطاعت ولی امر درردیف خداوند است و قطعا معصوم است زیرا اگر معصوم نباشد خداوند اطاعت شخصی خطاکار را در ردیف خویش قرار داده و اگر این ولی امر مخالف دستور خدا عمل کند در اینجا خدا اطاعت این شخص عصیان گررا در ردیف خویش قرار داده است..اهل بیت میگویند این ولی امر ما هستیم..درآیه تطهیر خدا هرگونه پلیدی و ناپاکی را به صورت مطلق و مستمر از اهل بیت دور میکند و این یعنی آنان کاملا پاک و مطهر هستند و در نتیجه معصومند و اگر میگویند ولی امر ما هستیم کاملا موافق قرآن است زیرا آن ولی امر نیز معصوم است. درقرآن خداوند میفرماید تنها لمس کنندگان قرآن مطهرونن حال سوال اینجاست برترین مطهرون چه کسانی هستند؟؟اهل بیت برترین مطهرون هستند که لمس کنندگان قرآنند و پیامبر آنان را در کنار قرآن آورده و دستور به اطاعت داده است حال اگر کسانی به آنان مراجعه نکنندند به ضرر خودشان است همانگونه که آنانی که به حضرت نوح ایمان نیاورده و از او پیروی نکردند در دریای خشم الهی غرق شده اند...پس ولی امر قرآنی و امام قرآنی و ائمه ی قرآنی برطبق قرآن اهل بیت هستند و شیعه فقط پیرو آنان است زیرا پیامبر نفرمود صحابه ام بلکه فرمود عترتم اهل بیتم...خداوند میفرماید خطاب به مومنین که با رکوع کننده باشید که آن رکوع کننده آن کسیست که هنگام رکوع صدقه داده است و باید با او باشیم تا هدایت شویم.

 در آن آیه ای که خداوند میفرماید اطاعت کنید خدا و رسول و ولی امر را در آیه بعدی میفرماید اگر در چیزی اختلاف کردید نزد خدا و رسول ببرید.چرا نام ولی امر را نمی آورد؟مفسرین اهل سنت آن چیزی را که مردم در آن اختلاف میکنند را انتخاب جانشین پیامبر تفسیر کرده اند یعنی همان ولی امر که خداوند میفرماید به خدا و رسول رجوع کنید این آیه نیز انتخاب جانشین را به سادگی اثبات میکند..اما در چندین آیه بعد خداوند میفرماید اگر در چیزی اختلاف کردید نزد رسول و ولی امر ببرید و همانطور که میبینید خداوند در اینجا نام ولی امر را نیز می آورد که نشان میدهد در آیات قبل مردم برای انتخاب ولی امر به خداوند و رسول رجوع کرده اند که شامل قرآن و سنت است و ولی امر را انتخاب کرده اند و این یعنی برای انتخاب ولی امر باید به خدا و رسول مراجعه کنیم و خدا و رسول نگفته اند خلفای سه گانه بلکه فرمودن قرآن و عترت و اهل البیت .حالا اگر میبینیم مردم به سراغ ایشان نرفته اند به ضرر کیست؟آیا آنانی که از نوح ع اطاعت نکردند غرق شدند یا حضرت نوح ع؟ما شیعه ی اهل البیت آیه تطهیر هستیم و فقط و فقط از ایشان تبعیت میکنیم زیرا پیامبر فقط فرمودند قرآن و عترتی اهل بیتی و نه درقرآن آمده از صحابه اطاعت کنید و نه در سنت اسناد صحیح داریم که اگر کسی برای ما شیعیان توانست بیاورد ما همه سنی میشویم...

 در انبوه روایات شیعه و سنی آمده که پیامبر میفرمود همان اتفاقاتی که برای قوم من می افتند برای قوم بنی اسراییل افتاده است و حالا میفهمیم که چرا خدا در بسیاری از آیات قرآن از قوم بنی اسراییل نام میبرد و سرنوشت آنان را باز گو میکند.بیعت ده ها هزار نفر با هارون ع و شکستن بیعت ظرف ده روز مارا یاد غدیر می اندازد.سکوت هارون در مقابل حق غصب شده اش و گفتارش در قران که میگوید  ترسیدم میان قوم بنی اسراییل تفرقه ایجاد شود مارا یاد سکوت مولا می اندازد که دقیقا همین الفاظ را به زبان می آورد.انبوه روایات در کتب اهل سنت امده که پیامبر تمام صحابه ی بعد از خودش را جهنمی میداند به جز عده ی اندکی که در صحیح ترین کتب اهل سنت مانند بخاری و مسلم بنی اسراییل هم همه مرتد و گوساله پرست شدند جز عده ی بسیار اندکی.زمانی که موسی ع دید همه گوساله پرست شدند تورات را بر زمین زد و شکست زیرا تورات بی ولایت هارون ارزشی ندارد و قرآن نیز بی ولایت حضرت علی و به طور کل اهل البیت ارزشی ندارد درواقع لازم و ملزوم یکدیگرند و هردو بی آن یکی ناقص خواهند بود.آیات قوم بنی اسراییل را بخوانیم تا متوجه شویم چرا پیامبر فرمودند که قوم من ماننده قوم موسی ع است..ادامه مطلب را هم حتما ببینید کوتاه است

 



ادامه مطلب ...


 ابطال عقیده ی خلافت غیر الهی اهل سنت

  اهل سنت اعتقادات دارند که بعد از شهادت پیامبر انتخاب جانشین به عهده ی مردم است و درواقع معتقدند بعد از شهادت پیامبر دیگر هیچ فرستاده ای مستقیما از جانب خدا انتخاب نمیشود و وظیفه ی مردم است که با اجماع یک نفر را انتخاب کنند البته در این اعتقادات اهل سنت اشکالات بی نهایت اساسی و کلیدی وجود دارد ماننده: 1-اهل سنت معتقدند امام زمان توسط خداوند انتخاب شده و فرستاده میشود که با اعتقاد آنان مبنی بر اینکه بعد از پیامبر دیگر کسی فرستاده و انتخاب شده از جانب خدا نمی آید در تضاد عمیقی است زیرا اهل سنت با این سخن اعتقادات خود را از اساس باطل میکنند.2-در هیچ جای قرآن خطاب به پیامبر نیامده که ای پیامبر بعد از خودت جانشین تعیین نکن بلکه در آیه 90 سوره ی انعام نوع هدایت پیامبر ماننده پیامبران گذشته معرفی شده و خدا به رسول اکرم دستور میدهد که به هدایت انبیای قبل از خویش اقتدا کن و این یعنی نوع سنت رسول و نوع هدایت امت توسط ایشان ماننده انبیای گذشته است و اگر آنان جانشین تعیین کرده او نیز باید برطبق آیه 90 سوره انعام به هدایت و روش آنان اقتدا کند..3- خداوند میفرماید اطاعت کنید خدارا و اطاعت کنید رسول را و ولی امر را این آیه به وضوح آمدن ولی الله را بعد از پیامبر در هرزمان اثبات میکند که کوتاه توضیح میدهیم.برطبق بزرگان بی همتای تفسیری اهل سنت این آیه عصمت ولی امر ر را اثبات میکند زیرا اطاعت او در ردیف اطاعت خداوند است و خدا اطاعت کسی که گناه میکند را در ردیف خود قرار نمیدهد زیرا در این صورت اطاعت شخصی که گناه مرتکب میشود را در کنار خود قرار داده.اطاعت از خداوند در این آیه اطاعت از قرآن است و اطاعت از رسول اطاعت از سنت ایشان است اما ولی امر در هرزمان کیست؟این ولی امری که اطاعتش در ردیف خداست رو ما انسان های غیر معصوم انتخاب میکنیم یا خود خداوند؟این آیه به وضوح آمدن شخص معصوم را بعد از پیامبر اثبات میکند بعد از نبی اکرم رسالت تمام شد و مقام ولی امری آغاز میشود همان ولی امری که اطاعتش در ردیف خداست.درقرآن به وضوح آمده مقام امامت عهدالله است که خداوند فرموده به ظالم نمیدهد این یعنی کسی میتواند امام باشد که غیر ظالم و یطهرکم تطهیراباشد و این یعنی شرط امامت فقط غیرظالم بودن است و آن ولی امری که اطاعتش در ردیف خدا و رسول است قطعا معصوم میباشد و شایستگی این مقام را داراست و اهل البیت پیامبر همگی یطهرکم تطهیرا هستند حالا این آیات را کنار هم بگذارید تا همه چیز آشکار شود.درکتب اهل سنت به وضوح روایت خلفای دوازده گانه آمده مبنی بر اینکه پیامبر فرمودند خلفای بعد از من تا قیامت 12 نفرند که اسلام درزمان ایشان عزیز است.اهل سنت محال است بتوانند این روایت را که در صحیح مسلم و صحیح بخاری هم آمده با عقایدشان مطابقت دهند زیرا هرکاری کنند درشمارش این خلفا یا به عدد 12 نمیرسند و یا از آن بیشتر میشود.البته پاسخ این روایت در کتاب هایشان آمده که در بخش بعدی  در ادامه ی مطلب روایتی آمده با سند صددرصد صحیح که حتی البانی آن را تصییح کرده مبنی بر اینکه پیامبر فرمود خلفای بعد از من دوچیزند که کامل هستن 1 کتاب خدا 2 عترتی اهل بیتی.جالب این است که بزرگانی مانند آلوسی میگوید زنان پیامبر حتی جزو عترتی اهل البتی حدیث ثقلین نیز نمیباشند. .4-اهل سنت به آیه شوری استدلال میکنند و میگویند باید شورا تشکیل داد اما شیعیان به سادگی پاسخ میدهند که آیا تمام امور شوراییست؟ابتدا اهل سنت پاسخ مثبت میدند و شیعیان درجواب میگویند پس بیایید شوری تشکیل بدهیم و روزه ی ماه مبارک رمضان را به 10 روز تقلیل دهیم و یا به 40 روز افزایش دهیم در این جا اهل سنت پاسخ میدهند این امور الهیست و ما نمیتوانیم آن را دست کاری کنیم و فقط در اموری که خداوند به اختیارمان گذاشته شوری تشکیل میدهیم درواقع در امور الهی نمیتوان شوری تشکیل داد.شیعیان نیز پاسخ میدهند بله سخن شما کاملا درست است پس نتیجه میگیریم امور دودسته اند دسته ای فقط و فقط مخصوص خداوند و دسته ای به اذن الهی به اختیار بشر سپرده شده است و اهل سنت به هیچ عنوان نمیتوانند از قرآن ثابت کنند که انتخاب ولی و خلیفه و امام اموره غیر الهیست بلکه در تمام قرآن انتخاب ولی و امام و خلیفه و ملک به دست الله است و در هیچ جای قرآن انتخاب آن را به دست مردم نسپرده است.پس تابه اینجا معلوم میشود که اهل سنت به هیچ عنوان از آیات و روایات نمیتوانند ثابت کنند انتخاب جانشین پیامبر غیر الهی است.5-در روایات اهل سنت روایات مافوق تصور فراوانی وجود دارد که مولا علی و اهل بیت به عنوان جانشین پیامبر انتخاب شده اند که در ادامه گوشه ی کوچکی از آن را برای اتمام حجت می آوریم و همچنین روایات مافوق فراوانی وجود دارد که زمانی که قبایل متعدد برای اینکه ایمان بیاوردند نزد پیامبر می آمدند و شرط ایمان خود را جانشینی پیامبر مشخص میکردند پیامبر بارها و بارها و بارها میفرمودند که انتخاب جانشینم امرالله است یعنی امری الهی و به دست خداوند است که این مطلب در صحیح ترین کتب اهل سنت ماننده صحیح مسلم آمده که اگر سند آن را میخواهید به سایت ولی عصر رفته و آن را بگیرید البته تعداد اسناد آن در کتب اهل سنت بسیار زیاد است اما همین کتاب صحیح مسلم اتمام حجت برای ایشان میباشد زیرا ماننده قرآن صحیحش میدانند.جالب این است هنگامی که خلیفه ی اول آخرین لحظات حیات را میگذاند عایشه به او گفت برای اینکه امت بعد از تو به اختلاف نیفتند برای خود جانشین انتخاب کن این یعنی چه؟خودتان قضاوت کنید که او بیشتر از پیامبری که به عقیده ی اهل سنت جانشین تعیین نکرد و امت را در سردرگمی رهاکرد نگران دین و امت است.

چگونگی انتخاب خلفای اهل سنت از کتاب های ایشان:

در این قسمت به صورت مجمل به برسی انتخاب خلفا میپردازیم تا ببینیم آیا آنهارا اجماع مردم انتخاب کرده یا خیر.

خلیفه ی اول:

با قاطعيت تحدي مي‌کنيم که هيچ دليلي از قرآن و سنت صحيح رسول خدا صلي الله عليه وآله؛ حتي از کتاب‌هاي اهل سنت براي مشروعيت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان وجود ندارد؛

تفتازاني از بزرگترين دانشمندان علم کلام اهل سنت تصريح کرده است:

والنص منتف في حق أبي بكر.

شرح المقاصد، ج5، ص255.

هيچ نصي (دليل قرآني و روائي) در باره خلافت ابوبکر وجود ندارد

 

آيا اجماع بر خلافت ابوبكر منعقد شده؟

علماي اهل سنت وقتي ديده‌اند که نصي براي اثبات خلافت ابوبکر نيست، به اجماع پناه برده‌اند و ادعا نموده‌اند که صحابه با اجماع او را انتخاب کرده‌اند؛ در حالي اين که ادعا نيز با صحيح‌ترين روايات اهل سنت سازگار نيست؛

قرطبي از بزرگترين مفسران اهل سنت تصريح کرده است که عمر به تنهايي ابوبکر را انتخاب کرد و هيچ اجماعي در کار نبوده است:

تفسير القرطبي ج 1 ص 269.

اگر خلافت توسط يک نفر از اهل حلّ و عقد شکل گرفت خلافت ثابت مي‌گردد.... دليل ما براي اين مدعا اين است که: عمر به تنهايي براي ابوبکر بيعت گرفت

همچنين بخاري در صحيح خود از زبان عمر بن خطاب نقل کرده است که تمام انصار و نيز علي بن أبي طالب عليه السلام، زبير بن عوام و تمام طرفداران آن‌ها با خلافت ابوبکر مخالف بودند:

أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا...

صحيح البخارى ج 8 ص 26 ح 6830

تمامي انصار(تمامی افرادی که ساکن حکومت اسلامی بودند) با ما مخالفت كردند و در سقيفه بني ساعده جمع شدند، و نيز علي (عليه السلام) و زبير و كساني كه همراه آن‌ها بودند، با ما مخالفت كردند.

و ابن تيميه،‌ در منهاج السنۀ مي‌نويسد:

وكان أكثر بني عبد مناف ـ من بني أمية وبني هاشم وغيرهم ـ لهم ميل قوي إلى عليّ بن أبي طالب يختارون ولايته.

منهاج السنة ج 7 ص 47.

بيشتر بني عبد مناف ـ از بني اميه و بني هاشم و ساير قبايل ـ علاقه فراواني داشتند که خلافت علي بن ابي طالب را بپذرند.

و طبري و ابن أثير در تاريخ شان نقل کرده‌اند که تمام انصار و يا بعضي از آن‌ها گفتند که ما تنها با علي بن أبي طالب عليه السلام بيعت مي‌کنيم:

فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبايع إلاّ عليّاً.

الكامل ج 2، ص 325 وتاريخ الطبري ج 2 ص 443.

و در بخاري به نقل از عائشه آمده است که حضرت زهرا و اميرمؤمنان عليهما السلام تا شش ماه با ابوبکر بيعت نکردند:

عن عائشة:... وَعَاشَتْ ]فَاطِمَةُ[ بَعْدَ النَّبِيِّ (ص) سِتَّةَ أَشْهُر... وَلَمْ يَكُنْ علي يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ.

صحيح البخارى ج 5 ص82 ح 4240 و ح 4241

(حضرت زهرا سلام الله عليها) بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم شش ماه زنده بود... و علي در اين مدت هرگز با او (ابوبکر) بيعت نکرد.

و ابن حزم اندلسي در باره اجماعي که علي بن أبي طالب عليه السلام آن را قبول نداشته باشد، گفته است:

ولعنة اللّه على كلّ إجماع يخرج عنه على بن أبى طالب ومن بحضرته من الصحابة.

المحلى ج 9 ص 345.

لعنت خداوند بر هر اجماعي که علي بن ابي طالب عليه السلام و اصحابي که در محضرش هستند در آن جمع حضور نداشته باشند.

 

آيا در خلافت ابوبكر دموکراسي حاکم بود وبه زور متوسل نشدند؟

بخاري در صحيح خود به نقل از عائشه مي‌نويسد که عمر بن خطاب در زمان انتخاب ابوبکر مردم را مي‌ترساند و در ميان مردم نفاق وجود داشت:

خَوَّفَ عُمَرُ النَّاسَ وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا.

صحيح بخاري، ج4، ص195، ح 3669.

و طبري در تاريخ خود مي‌نويسد که عمر بن خطاب پس به خلافت رسيدن ابوبکر مي‌گفت:

ما هو إلاّ أن رأيت أسلم، فأيقنت بالنصر.

تاريخ الطبري ج 2 ص 458.

هنگامي که قبيله اسلم را كه ديدم يقين به پيروزى پيدا کردم.

قبيله اسلم همان قبيله چماق به دست مي باشد که از مردم به زور براي خليفه بيعت مي گرفت.

همچنین در کتاب بخاری از قول خلیفه دوم درباره انتخاب ابوبکر آمده:بیعت ابوبکر بیعت فلته(یعنی ناگهانی)بود و شر بود و اگر کسی بخواهد از این پس اینگونه بیعت بگیرد باید اورا کشت(سند این روایت را از سایت ولی عصر بگیرید که در صحیح ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن آمده است)

پس خلیفه اول را نه خدا انتخاب کرده و نه اجماع و این یعنی هیچ مشروعیتی ندارد و کاملا بر خلاف عقیده ی اهل سنت است که خلافت را مردمی میدانند

انتخاب خلیفه دوم:خلیفه دوم مستقیما توسط خلیفه اول انتخاب شد و تمام صحابه با انتخاب او مخالف بودند و درواقع انتخابی استبدادی و بدون توجه به نظر مردم بود

عمر بن خطاب در زمان احتضارش گفت:

إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو بَكْرٍ وَإِنْ أَتْرُكْ فَقَدْ تَرَكَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي رَسُولُ اللَّهِ (ص).

صحيح البخاري، ج8، ص126، ح 7218.

اگر جانشين انتخاب كنم كاري كرده ام كه كسي كه از من بهتر بود يعني ابو بكر انجام داده است

این روایت کاملا نشان میدهد که ابوبکر مستقیما خلیفه دوم اهل سنت را انتخاب کرده و نه خدا انتخاب کرده و نه صحابه

ابن أثير در اسد الغابه مي‌نويسد که ابوبکر گفت:

إني استخلفت عليكم بعدي عمر بن الخطاب، فاسمعوا له وأَطيعوا

أسد الغابة ج 4 ص 180، نشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت

ابوبکر گفت: من بعد از خودم بر شما عمر بن خطاب را جانشين قرار دادم، حرف شنو و مطيع او باشيد.

و ابن حبان در کتاب الثقات مي‌نويسد که ابوبکر در هنگام انتخاب عمر گفت:

اللهم وليته بغير أمر نبيك.

الثقات ج 2 ص 193

خدايا من عمر را بدون اجازه پيامبرت، ولي امر مسلمان‌ها قرار دادم

هنگامي که ابوبکر، عمر بن خطاب را انتخاب کرد، صحابه به شدت اعتراض کردند؛ چنانچه ابن أبي شيبه مي‌نويسد:

أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلى عمر يستخلفه فقال الناس: تستخلف علينا فظاً غليظاً، ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ، فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر.

المصنف ج 8 ص 574.

وقتي ابوبکر در حال احتضار قرار گرفت، كسي را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشين خود كند، مردم(یعنی تمام صحابه) گفتند: كسي را بر ما مسلط مي‌كني كه خشن و بد اخلاق است، اگر او حكومت را به دست گيرد، سخت‌گيرتر و خشن‌تر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهي داد كه عمر را بر ما مسلط مي‌كني؟

سند اين روايت صحيح و تمام روات آن ثقه هستند:

وكيع بن الجراح: ثقة.

تقريب التهذيب ج 2 ص 283.

إسماعيل بن أبي خالد: ثقة.

تقريب التهذيب ج 1 ص 93.

زُبيد بن الحارث: ثقة، ثقة.

تهذيب التهذيب ج 3 ص 268.

همچنبن ابن سعد به نقل از عائشه مي‌نويسد که علي بن أبي طالب عليه السلام و طلحه نيز اعتراض کردند:

لما حضرت أبا بكر المتوفي استخلف عمر فدخل عليه علي وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربك قال بالله تعرفاني لأنا أعلم بالله وبعمر منكما.

الطبقات الكبري ج 3 ص 196.

وقتي زمان مرگ ابو بکر فرا رسيد، عمر را به جانشيني خويش انتخاب کرد ؛ پس علي و طلحه به نزد او آمده و گفتند: چه کسي را انتخاب کرده اي؟ پاسخ داد عمر را! گفتند: با اين كار، پاسخ پروردگارت را چه خواهي داد؟ ابوبكر گفت: خدا را به من ميشناسانيد؟ من به خدا و به عمر از شما دانا تر هستم.

سند اين روايت نيز صحيح است:

الضحاك بن مخلد. وثقه ابن معين والعجلي.

تهذيب التهذيب ج 4 ص 397.

عبيد الله بن أبي زياد: وثقه العجلي. والحاكم.

تهذيب التهذيب ج 7 ص 14.

يوسف بن ماهك: وثقه ابن معين والنسائي.

تهذيب التهذيب ج 11 ص371.

حتي ابن تيميه حراني نيز اعتراف کرده است که صحابه معترض بوده‌اند:

وقد تكلّموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا؟ فقال: أبالله تخوفوني!.

منهاج السنّة ج 6 ص 155.

صحابه با ابوبكر در باره جانشيني عمر با او صحبت (اعتراض) كردند و گفتند: چرا يك فرد خشن و تند را بر خلافت برگزيده اي؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد؟ ابوبكر گفت: من را از خدا ميترسانيد؟!

 

پس خلیفه دوم نیز بدون انتخاب خدا و رضایت مردم خلافت را صاحب شده است.

خلیفه سوم:

اهل سنت براي اثبات مشروعيت خلافت عثمان به انتخاب او توسط شوراي شش نفره استناد کرده‌اند. براي ابطال اين قضيه نيز دلايل متعددي وجود دارد؛ از جمله:

عمر بن خطاب معتقد به شوري نبود!

در کتاب‌هاي اهل سنت روايات وجود دارد که ثابت مي‌کند خليفه دوم به شورا اعتقاد نداشته است و تصريح مي‌کرد که اگر اشخاصي زنده بودند، آن‌ها را خودش انتخاب مي‌کرد نه اين که انتخاب را به شورا واگذار کند؛ از جمله عبارات ذيل از او نقل شده است:

لو كان سالم حيا ما جعلتها شوري

الاستيعاب ج 2 ص 568، بتحقيق: علي محمد البجاوي، 2، نشر: دار الجيل- بيروت.

لو كان سالم حيا ما تخالجني الشك في توليته عليكم أو في تأميره.

تأويل مختلف الحديث ص 115؛ المحصول للرازي ج 4 ص 322؛

اگر سالم زنده بود شك وترديدي راجع به سر پرست (خليفه) قرار دادن او بر شما در من پيدا نميشد.

لو أدركت أبا عبيدة بن الجراح لوليته... ولو أدركت معاذ بن جبل ثم وليته... ولو أدركت خالد بن الوليد ثم وليته.

اگر ابا عبيده جراح زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم.... اگر معاذ بن جبل و يا خالد بن وليد زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم.

 



ادامه مطلب ...


 آیا حضرت زهرا سلام الله از خلفا راضی شد؟در صحیح بخارى و مسلم و دیگر کتب معتبر آمده است که حضرت رسول اکرم ( ص ) فرمود : فاطمه پاره تن من است و هرکس او را بیازارد و غضبناک کند مرا آزرده است : « فاطمة بضعة منّی فمن أغضبها أغضبنی » صحیح البخارى، ج ۴ ص ۲۱۰٫ وفی روایة مسلم : « إنّما فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما آذاها ». صحیح مسلم : ۷ / ۱۴۱٫ روى الحاکم عن على – علیه السلام- : قال : « قال رسول اللّه -صلى اللّه علیه وآله وسلم- : لفاطمة : إنّ اللَّه یغضب لغضبک، ویرضى لرضاک ». ثمّ قال : هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه. المستدرک : ۳ / ۱۵۳٫

 مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۲۰۳ ؛ المعجم الکبیر للطبرانی، ج ۱ ص ۱۰۸، ج ۲۲ ص ۴۰۱ ؛ تاریخ مدینة دمشق : ۳ / ۱۵۶ ؛ أسد الغابة، ج ۵ ص ۵۲۲ ؛ الإصابة، ج ۸ ص ۲۶۵ و۲۶۶ ؛ تهذیب التهذیب، ج ۱۲ ص ۳۹۲ ؛ صحیح البخارى، ج ۴ ص ۲۱۰ ؛ صحیح مسلم، ج ۷ ص ۱۴۱ ؛ المصنف لابن أبی شیبة الکوفی، ج ۷ ص ۵۲۶ ؛ السنن الکبرى للنسائی : ۵ / ۹۷، ح ۸۳۷۰ ؛ المعجم الکبیر للطبرانی، ج ۲۲ ص / ۴۰۴ ؛ الجامع الصغیر للسیوطی، ج ۲ ص ۲۰۸ ؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۳ ص ۱۵۶٫٫
و از طرفى در صحیح بخارى و مسلم نیز آمده است که فاطمه ( س ) از دست ابوبکر و عمر غضبناک شد و تا آخر عمر با آنان سخن نگفت ... صحیح البخارى، ج ۴ ص ۴۲ ؛ صحیح مسلم، ج ۵ ص ۱۵۴،

 نكته ي زيبا در اين حديث شريف وجود« ما» است كه موصول عام در زبان و ادبيات عربي بر غير عاقل دلالت دارد و چنانكه خوانندگان دانشمند اين مقال واقف هستند، گاهي در قرآن نيز «ما» موصوله بر عاقل و غير عاقل نيز دلالت دارد.يعني هر كس و هرچه موجب آزار و يا خشنودي حضرت زهرا(سلام الله عليها) گردند، موجب آزار و يارضاي حضرت رسول(صلوات الله عليه)نيز خواهد بود و رضایت و خشم رسول خدا رضایت و خشم خداوند است و ابوبکر و عمر حضرت زهرا (س) به شدت غضبناک کرده اند و حضرت زهرا (س) تا آخر عمر از آنان غضبناک بود و از آنان راضی نشد

 و در صحیح ترین کتب اهل سنت بعد از قرآن آمده:

فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.

فاطمه دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وى روى گردان شد و اين ناراحتى ادامه داشت تا از دنيا رفت.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3،‌ ص 1126، ح2926، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

در كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، حديث 3998 مى‌گويد:

فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ على أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى تُوُفِّيَتْ

فاطمه بر ابوبكر غضب كرد وبا وى سخن نگفت تا ازدنيا رفت.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

در كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبى (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ حديث 6346 مى‌نويسد:

فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى مَاتَتْ.

پس فاطمه از ابوبكر كناره گيرى كرد وبا وى سخن نگفت تا از دنيا رفت.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 6، ص 2474، ح6346، كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبي (ص) لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

و در روايت ابن قتيبه آمده است كه هنگامى كه آن دو براى عيادت آمدند، فاطمه زهرا سلام الله عليها اجازه ورود نداد و ناچار شدند به اميرمؤمنان علي عليه السلام متوسل شوند و آن حضرت وساطت كرد،‌ در پاسخ اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

البيت بيتك.

يعنى علي جان! خانه خانه تو است، تو مختارى هر كسى را كه دوست دارى اجازه ورود بدهي. امير مؤمنان عليه السلام براى اتمام حجت و اين كه آن دو بعداً بهانه نياورند كه ما مى‌خواستيم از فاطمه رضايت بگيريم ؛ ولى علي نگذاشت ، به آن دو اجازه ورود داد .

هنگامى كه آن‌ دو عذرخواهى كردند، صديقه طاهره نپذيرفت؛ بلكه از آن‌ها اين چنين اعتراف گرفت:

نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول «رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني ومن أ رضى فاطمة فقد أرضاني ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني »

شمارا به خدا سوگند مى‌دهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد كه فرمود: خوشنودى فاطمه خوشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است. هر كس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام كند مرا دوست داشته و احترام كرده است و هر كس فاطمه را خوشنود نمايد مرا خوشنود كرده است و هر كس فاطمه را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است؟.

هر دو نفرشان اعتراف كردند: آرى ما از رسول خدا اينگونه شنيده ايم.

نعم سمعناه من رسول الله صلى الله عليه وسلم.

سپس صديقه طاهره فرمود:

فإني أشهد الله وملائكته أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني ولئن لقيت النبي لأشكونكما إليه.

پس من خدا و فرشتگان را شاهد مى‌گيرم كه شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت كرده‌ايد و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد.

به اين نيز بسنده نكرده و فرمود:

والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها.

به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرين خواهم كرد.

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1،‌ ص 17، باب كيف كانت بيعة علي رضي الله عنه، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

محمد بن اسماعيل بخارى مى‌نويسد:

وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها

فاطمه پس از رسول خدا شش ماه زنده بود و چون از دنيا رفت همسرش علي شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خودش بر بدن فاطمه نماز خواند.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

ابن قتيبه دينورى در تأويل مختلف الحديث مى‌نويسد:

وقد طالبت فاطمة رضي الله عنها أبا بكر رضي الله عنه بميراث أبيها رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما لم يعطها إياه حلفت لا تكلمه أبدا وأوصت أن تدفن ليلا لئلا يحضرها فدفنت ليلا

فاطمه از ابوبكر ميراث پدرش رسول خدا را درخواست نمود و چون ابوبكر سرپيچى كرد سوگند ياد كرد كه ديگر با وى سخن نگويد و وصيت كرد شبانه او را دفن كنند تا ابوبكر در تشييعش شركت نكند.

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، تأويل مختلف الحديث، ج 1،‌ ص 300، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الجيل، بيروت، 1393، 1972.

و عبد الرزاق صنعانى استاده صاحب کتاب صحیح بخاری و از بزرگان بی همتای اهل سنت مى‌نويسد:

عن بن جريج وعمرو بن دينار أن حسن بن محمد أخبره أن فاطمة بنت النبي صلى الله عليه وسلم دفنت بالليل قال فر بها علي من أبي بكر أن يصلي عليها كان بينهما شيء

از حسن بن محمد نقل است كه گفت: فاطمه دختر پيامبر شب دفن شد تا ابوبكر بر پيكرش نماز نخواند؛ زيرا كدورتى بين آن دو وجود داشت.

و در ادامه نيز مى‌گويد:

عن بن عيينة عن عمرو بن دينار عن حسن بن محمد مثله الا أنه قال اوصته بذلك.

از حسن بن محمد نيز همانند روايت پيشين نقل شده است؛ الا اين كه در اين روايت گفته شده: فاطمه بر دفن شبانه وصيت كرد.

الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 3،‌ ص 521، ح 6554 و ح 6555، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.

البته ممكن است كه كسى بگويد: ابوبكر بعدا پشيمان شد و توبه كرد، در پاسخ بايد گفت: توبه زماني مفيد و ارزشمند است كه همراه با ندامتى بر خواسته از عمق وجود آدمى باشد. و از طرفى گذشته را هم جبران نمايد به اين معنى كه شخص توبه كننده حقوق تضييع شده را؛ چه الهى باشد و چه مردمى تمام آن را جبران نمايد.

حال پرسش ما اين است كه آيا ابوبكر فدك را به صديقه طاهره بازگرداند تا توبه‌اش توبه نصوح باشد و در نزد خداوند پذيرفته شود؟

 

اين حديث که در کتب تمامي فرق اهل سنت موجود مي باشد و راهي و روزنه اي جهت انکار آن نمي باشد اگر به خرد انساني منصف و اهل تحقيق و علم رسد وبا کريمه ي 57 از سوره مبارکه احزاب 
« 
بسم الله الرحمن الرحيم إن الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الآخره و أعد لهم عذابا مهينا »صدق الله العظيم تطبيق دهد ودر ديگر سوي با بررسي کتب معتبر و مورد اجماع بزرگان علم تاريخ و رجال و حديث و.....آزار دهندگان جسمي و روحي و فکري وعقيدتي حضرت صديقه ي شهيده أم ابيها آن هم تنها با گذشت سه ماه از رحلت آخرين پيامبر الهي چگونه حکمي را براي آزار دهندگان صدیقه ی شهیده صادر مي کند. آيا لعن خداوند متعال با لعن بشر يکي است؟ 

 پیامبر اسلام به حضرت زهرا(سلام الله عليها)فرمودند:« إن الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك

اي فاطمه خداوند به خشم تو خشمگين و به خشنودي تو خشنود مي شود
حاكم نيشابوري و محدثين و رواه ذيل حديث فوق را صحيح الاسناد مي دانند.
مجمع الزوائد هيثمي ج9 ص 203//  ا لآحاد و المثاني ضحاك ج5 ص 363// المعجم الكبير طبراني ج1 
ص 108 و ج22 ص401// ذخائر العقبي ص39// اسد الغابۀ ابن كثير ج5 ص 526// الاصابة ابن حجر ج8
 
ص 265//  تهذيب التهذيب ابن حجر ج12 ص 392// خصائص سيوطي ج2 ص 265
 
کنز العمال متقي هندي ج12 ص111//  ميزان الاعتدال ذهبي ج2 ص492// 
تاريخ مدينه دمشق ابن عساكر ج3 ص 156، ج6 ص 219، ج7 ص111 

پاسخ به شبهه ها.

شبهه اول:منظور پیامبر از این جمله این بوده است که تازمانی که من زنده هستم خشم حضرت فاطمه صدیقه ی طاهره س خشم خداست و بعد از شهادت رسول اکرم این سخن کاربردی ندارد...پاسخ.اولا در این روایات قیده اینکه تا زمان حیاتم این سخن کاربرد دارد از زبان پیامبر نقل نشده است.ثانیا مگر نه اینکه پیامبر درزمان حیاتشان فرمود قاتل عمار در آتش است؟همه میدانیم عمار بعد از شهادت پیامبر و به دست معاویه و سپاهیانش  شهید شدند آیا چون عمار درزمانی که پیامبر زنده نبودند به شهادت رسیدند دیگر سخن پیامبر مصداقه کشندگان عمار که شامل معاویه و دارو دسته اش هست نمیشود؟مگر شما اهل سنت نمیگویید پیامبر فرمود قاتلین عثمان جهنمی هستند؟آیا عثمان را در زمان حیات پیامبر کشتند؟آیا چون پیامبر در زمان قتل عثمان در قید حیات نبودند شما قاتلین عثمان را برطبق روایت جعلیه کتابتان جهنمی نمیدانید؟پس این شبهه از سادگی پاسخ گفتیم.(البته اگر اهل سنت روایتی با سند صحیح و بی اشکال آوردند که پیامبر درباره قاتلین عثمان این حرف را زدند با افتخار سنی میشویم هدف از بیان این موضوعات پاسخ به شبهه های آن هابود تا ثابت کنیم کلام پیامبر مربوط به تمام زمانهاست

شبهه ی دوم:خشم حضرت زهرا فقط در امور معنوی خشم خداست و نه در امور مادی و خشم ایشان از ابوبکر بر سر موضوع فدک به خاطر امور دنیوی و مادی بوده نه معنوی.

پاسخ:از اهل سنت میپرسیم یکی از مواردی که پیامبر به خاطر اون فرمود خشم حضرت فاطمه س خشم خداست چه زمانی بوده از دیدگاهه شما؟سنی ها جواب میدهند در ماجرای خواستگاریه حضرت علی از دختر ابوجهل  سبب شد حضرت زهرا ناراحت شوند و پیامبر به همین خاطر این جمله را فرمود که او پاره ی تن من است و هرکه اورا بیازارد مرا آزرده است.آیا خواستگاری از یک دختر امور مادی است یا معنوی؟؟؟؟؟قطعا جواب میدهید مادی پس برطبق نظرتان خشم حضرت زهرا س هم در امور مادی است و هم در امور معنوی آن هم بر اساس یک روایتی که هدف علمایتان همدست کردن حضرت علی ع با خلفاست تا بگویند اگر خلفا حضرت زهرا س را خشمگین کرده مولا علی هم اینکار را کرده است

شبهه ی سوم:حضرت زهرا برای این وصیت کرد ابوبکر و عمر بر پیکر ایشان نماز نخواننند زیرا آنها نامحرم بودند.

پاسخی:این سخن شما نه منشا قرآنی دارد نه روایی ...در زمان خاک سپاری صدیقه ی شهیده س به جز حضرت امیرالمومنین علی ع  دیگرانی ماننده ابوذر مقداد سلمان که با حضرت زهرا نامحرم بودند نیز حضور داشتند

شبهه[جاهارم:حضرت زهرا نمیخواست تا کسی اندام پیکرش را ببیند برای همین وصیت کرد شبانه دفن شود:

اولا بنا به روایات خودتان حضرت زهرا س وصیت کردند تا ایشان را درتابوتی قرار دهند پس وجود ایشان معلوم نمیشد ثانیا به فرض محال که اینگونه وصیت کردند تا شبانه دفن شوند تا نامحرم ایشان را نبیند پس چرا وصیت کردند قبر مخفی بماند؟چرا از میان تمام افراد تنها ابوذر و مقداد و سلمان  که نامحرم هم بودند در تشییع حضور داشتند و فرمودند ابوبکر و عمر آگاه نشوند؟آیا ابوذر و سلمان و مقداد نامحرم نبودند تا اندام پیکر را نبینند؟

شبهه پنجم:فدک متعلق به حضرت زهرا س نبوده زیرا ابوبکر گفته از پیامبر شنیدم انبیا از خود ارث باقی نمیگذارند و هرچه میماند صدقه است.

پاسخ: اولا فدک ارث نیست و پیامبر آن را در زمان حیات به دستور خدا برطبق آیه قرآن به ایشان اعطا کرد.به آیه 6 و 7 سوره ی حشر مراجعه کنید خداوند اموالی را به رسول خویش میبخشد و میفرماید این اموال برای خدا و رسول و

(اهل القری) و فقیران و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است.درقرآن ما القربی و اهل القری داریم که مقصود عترتی و اهل بیتی رسول اکرم هستند که برطبق قرآن این اموال باید به آنها نیز برطبق دستور خدا داده شود و بدستور خداوند فدک به حضرت صدیقه ی شهیده سلام الله علیها داده شد پس فدک را ما ارث نمیدانیم.اگر صدقه است چرا زنان پیامبر بعد از شهادت ایشان خانه هایشان را به عنوان صدقه به مردم ندادند؟حتما میگویید خانه های خودشان بوده اما سخت در اشتباهید زیرا خداوند در تمام قرآن از خانه های پیامبر با جمله ی خانه های پیامبر نام میبرد ماننده آیه ای که میفرماید بی اجازه به خانه های پیامبر وارد نشوید و نمیگوید به خانه ی زنان پیامبر.پس خانه ها برطبق روایت ابوبکرصدقه است و اگر حقیقت دارد چرا زنان پیامبر خانه هارو تخلیه نکردند و صدقه ندادند؟چرا خلفایتان کنار پیامبر دفن هستند؟حتما میگویید خانه ای که خلفا کنار پیامبر دفن شدن مهریه است؟اما خدا درقرآن میفرماید ای پیامبر زنانی را که مهریه ی آنان را پرداخت کردی برتو حلال کردم

 جواب شمارا به سادگی دادیم.این روایت  که خلیفه ی تان مبنی براینکه پیامبران از خود ارث نمیگذارند کاملا مخالف قرآن است.کجای قرآن آمده انبیا ارث نمیگذارند؟آیات فراوانی درقرآن درباره ارث گذاشتن و وصیت نوشتن است و این آیه شامل تمام مومنین است مخصوصا کسی که خود این قرآن را آورده بیش از همه باید به آن عمل کند تا الگوی همه باشد.در قرآن آیات فراوان داریم که انبیا ارث میگذارند ماننده:سلیمان از داوود ارث برد.این ارث چیست؟حتما میگویید علم است؟اشتباه میکنید زیرا خدا درآیه ی قبلی به آن دو علم اعطا کرده است.حتما میگویید نبوت رو ارث داده؟درکجای قرآن خداوند نبوت رو با واژه ی ارث به شخصی منتقل میکند؟آیا نبوت ارثی است؟پس این روایت خلیفه ی تان مخالف قرآن است و برای غصب فدک است زیرا تنها منبعی که ابوبکر میتوانست نیاز های مالی خود را برطرف کند فدک بود و غصب آن دشمنی اورا با حضرت فاطمه زهرا صدیقه ی شهیده س ثابت کرد و حضرت زهرا از این موضوع دوهدف داشتند اول تامین نیاز های مالی برای تربیت نیرو و دوم اینکه دشمنیه خلفارا با اهل بیت ثابت کنند که این کار را به بهترین شکل انجام دادند.و همچنن نباید فراموش کنیم برطبق روایات اهل سنت فدک ارثیه حضرت زهرا س نبود بلکه پیامبر درزمان حیات خویش به دستور خدا فدک را به حضرت صدیقه ی شهیده س بخشیدند.



 آیا متعه درکتب اهل سنت وجود دارد؟درآیه 24 سوره ی نسا و برطبق تفسیر این آیه توسط علمای شیعه و سنی دلالت بر متعه دارد که درصحیح ترین روایات اهل سنت صحابه همگی این کار را میکردند:

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ أَخْبَرَنِي أَبُو الزُّبَيْرِ قَالَ سَمِعْتُ  جَابِرَ  بْنَ عَبْدِ اللَّهِ يَقُول كُنَّا نَسْتَمْتِعُ بِالْقَبْضَةِ مِنْ التَّمْرِ وَالدَّقِيقِ الْأَيَّامَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ حَتَّى نَهَى عَنْهُ عُمَرُ فِي شَأْنِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ


از جابر بن عبد الله الأنصاري شنيدم که مي گفت : ما در زمان رسول خدا و ابو بکر در مقابل يک مشت خرما يا آرد متعه مي کرديم . تا اينکه عمر در قضيه عمرو بن حريث از آن نهي کرد . 

 صحيح مسلم ج2 ص 1023 باب نكاح المتعة

الجمع بين الصحيحين ج2 ص399 - سنن البيهقي الكبرى ج7 ص237 - مسند أبي عوانة ج3 ص33- مصنف عبد الرزاق ج7 ص500 - معرفة السنن والآثار ج5 ص375 - التمهيد لابن عبد البر ج10 ص112 - عون المعبود ج6 ص101 و...

شبيه همين روايت در مسند احمد وكتب ديگر  ذكر شده است .

 مسند أحمد بن حنبل ج1 ص52 و ج3 ص325 و...

پس اگر متعه درزمان زسول حرا شده صحابه درزمان خلیفه اول و دوم گناهی هولناک میکردند.خداوند فرمود اگر آیه ای را نسخ کنم یکی بهتر از آن می آورم چطور آیه ای را خدا درقرآن آورده که نمیتوان به آن عمل کرد چطور آیه ای را که نمیتوان به آن عمل کرد بخوانیم مگر خدا نمیگوید انکار آیات ما عواقب سختی دارد.برطبق آیه قرآن و صحیح ترین روایات از صحیح ترین کتاب های اهل سنت تمام صحابه این کار را میکردند و اگر مثلا مخالف آن نیز درکتاب صحیح مسلم باشد نشانه ی تناقض در برترین کتاب بعد از قرآن است.یک روایت دیگر هم می آورم که خوده صاحب کتاب صحیح بخاری آن را درقسمت متعه ی حج آورده که نشان میدهد این متعه نیز توسط کسی به غیر از پیامبر حرام شده:

 4246 حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا يَحْيَى عَنْ عِمْرَانَ أَبِي بَكْرٍ حَدَّثَنَا أَبُو رَجَاءٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَال أُنْزِلَتْ آيَةُ الْمُتْعَةِ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَفَعَلْنَاهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَمْ يُنْزَلْ قُرْآنٌ يُحَرِّمُهُ وَلَمْ يَنْهَ عَنْهَا حَتَّى مَاتَ قَالَ رَجُلٌ بِرَأْيِهِ مَا شَاءَ

 آيه متعه در کتاب خدا نازل شد . پس ما آن را در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم انجام داديم و قرآني (آيه اي) نازل نشد تا آن را حرام  کند و رسول خدا هم از آن نهي نفرمودند . در اين هنگام  شخصي طبق نظر خودش هرچه خواست گفت ( متعه را حرام کرد)

صحيح بخاري ج4 ص1642 كتاب التفسير، باب قوله تعالى«يا أيّها الذين آمنوا لا تحرّموا طيّبات ما أحل اللّه لكم» (المائدة 87) 

آیا اهل سنت درست صلوات میفرستند؟اهل سنت صلوات بر پیامبر را ابتر میفرستند میگویند الله هم صلی علی محمد....درواقع و آل محمد را نمیگویند که بر خلاف سنت رسول است

در معتبر ترین کتب اهل سنت حدیثی نقل شده است که : هنگام نزول آیه « إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» صحابه خدمت پیامبر(ص) آمدند و عرضه داشتند : ای رسول خدا ! سلام بر تو را دانستیم ، اما چگونگی صلوات بر تو را ندانستیم ، صلوات بر تو چگونه است ؟

پیامبر(ص) فرمودند : بگویید : اللهم صل علی محمد و آل محمد

صحیح بخاری ، کتاب تفسیر ، حدیث 4797



  

 

چگونه نماز بخوانیم:اهل سنت معتقدند خواندن نماز در سه وقت حرام است و باید 5 وقته خواند اما در صحیح ترین کتابشان روایتی زیبا آمده:

روايات فراواني در صحيح‌ترين كتاب‌هاي اهل سنت آمده است كه همين نظر ما را تأييد مي‌كند . مسلم بن حجاج در صحيح خود ، ترمذي ، أبي داود ، نسائي و بيهقي در سننشان و نيز احمد حنبل و أبي عوانه در مسندشان نقل مي‌نويسند :

عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ وَالْمَغْرِبِ وَالْعِشَاءِ بِالْمَدِينَةِ فِي غَيْرِ خَوْفٍ وَلَا مَطَرٍ فِي حَدِيثِ وَكِيعٍ قَالَ قُلْتُ لِابْنِ عَبَّاسٍ لِمَ فَعَلَ ذَلِكَ قَالَ كَيْ لَا يُحْرِجَ أُمَّتَهُ .

ابن عباس مي گويد : رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در مدينه ميان ظهر و عصر و مغرب و عشاء جمع كرد ؛ در حالي كه نه ترسي بود و نه باراني وجود داشت . وكيع ( رواي روايت ) مي‌گويد از ابن عباس سؤال كردم ، پيامبر چرا اين كار را مي‌كرد ؟ گفت : به اين دليل كه امتش به سختي نيفتند .

صحيح مسلم ، 1 ، ص 490 ، باب صلاة المسافرين و سنن الترمذي ، ج 1 ، ص 354 ، ح 187 و سنن أبي داود ، ج 2 ، ص 6 ، ح 1211 و سنن النسائي ، ج 1 ، ص 315 ، ح 601 و مسند أحمد بن حنبل ، ج 5 ، ص 81 ، ح 3235 و ص 113 ، ح 3323 و مسند أبي عوانة ، ج 2 ، ص 353 و سنن البيهقي ، ج 3 ، ص 167 .

ألباني اين روايت را نيز در صحيح سنن أبي داود ، ج 1 ، 224 ، ح 1070 و صحيح سنن النسائي ، ج 1 ، ص 130 ، ح 586 و در إرواء الغليل ، ج 3 ، ص 34 ، ح 579 تصحيح كرده است . اين روايات چنان محکم هستند که مفسر بزرگ اهل سنت يعني آلوسي اذعان کرده است که جواز جمع بين صلاتين مطلبي است که روايات صحيحه آن را تأئيد مي کند. تفسیر روح المعانی، ج15،ص 132 و 133 به نقل از سید محمدرضا مدرسی،‌ الجمع بین الصلاتین،‌ص8.

اين نشان مي‌دهد كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم تمامي اين مسائل را پيش بيني كرده بوده و به فكر امت خود بوده است . وقتي بشود نماز را در سه وقت بخوانيم ، چه ضرورتي وجود دارد كه به مردم سخت بگيريم و با اين كار جوانان مسلمان را به هر چه نماز و عبادت است ،‌ بدبين و دلسرد كنيم .

البته همان‌طور كه پيش از اين گفتيم ، اگر كسي بتواند در پنج وقت بخواند مشكلي ندارد



چهار شنبه 4 تير 1398برچسب:, :: 11:57 ::  نويسنده : بیان حقایق در فضایی آرام و بدور از توهین

 بر کسی پوشیده نیست که اسلام در زمان پیامبر و به خاطر رشادات سرداره بی انتها شجاع ایشان حضرت امیرالمومنین علی (ع) حفظ وگسترش پیداکرد.. اما ببینیم در کتاب های اهل سنت اسلام بعد از رحلت پیامبر (ص)توسط چه کسی گسترش میابد به حدیث زیر دقت کنید:

 در صحیح بخاری از قول پیامبر آمده است که اسلام توسط یک فاجر و فاسد گسترش میابد..

2897 حدثنا أبو الْيَمَانِ أخبرنا شُعَيْبٌ عن الزُّهْرِيِّ ح وحدثني مَحْمُودُ بن غَيْلَانَ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِيِّ عن بن الْمُسَيَّبِ عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه قال شَهِدْنَا مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم خيبر فقال لِرَجُلٍ مِمَّنْ يَدَّعِي الْإِسْلَامَ هذا من أَهْلِ النَّارِ فلما حَضَرَ الْقِتَالُ قَاتَلَ الرَّجُلُ قِتَالًا شَدِيدًا فَأَصَابَتْهُ جِرَاحَةٌ فَقِيلَ يا رَسُولَ اللَّهِ الذي قُلْتَ إنه من أَهْلِ النَّارِ فإنه قد قَاتَلَ الْيَوْمَ قِتَالًا شَدِيدًا وقد مَاتَ فقال النبي صلى الله عليه وسلم إلى النَّارِ قال فَكَادَ بَعْضُ الناس أَنْ يَرْتَابَ فَبَيْنَمَا هُمْ على ذلك إِذْ قِيلَ إنه لم يَمُتْ وَلَكِنَّ بِهِ جِرَاحًا شَدِيدًا فلما كان من اللَّيْلِ لم يَصْبِرْ على الْجِرَاحِ فَقَتَلَ نَفْسَهُ فَأُخْبِرَ النبي صلى الله عليه وسلم بِذَلِكَ فقال الله أَكْبَرُ أَشْهَدُ أَنِّي عبد اللَّهِ وَرَسُولُهُ ثُمَّ أَمَرَ بِلَالًا فَنَادَى بِالنَّاسِ إنه لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إلا نَفْسٌ مُسْلِمَةٌ وَإِنَّ اللَّهَ لَيُؤَيِّدُ هذا الدِّينَ بِالرَّجُلِ الْفَاجِر

الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 3 ص 1114

آیا این فاجر و فاسد که بعد از شهادت پیامبر اسلام را گسترش میدهد چه کسی میتواند باشد؟؟؟؟؟؟عزیزان اهل سنت معتقدند چه کسی بعد از پیامبر اسلام را گسترش داده است؟؟؟؟آیا اهل سنت معتقد است عمر اسلام را بعد از پیامبر گسترش داده است؟؟؟؟

6215 حدثني إِبْرَاهِيمُ بن الْمُنْذِرِ الْحِزَامِيُّ حدثنا محمد بن فُلَيْحٍ حدثنا أبي قال حدثني هِلَالُ عن عَطَاءِ بن يَسَارٍ عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال بَيْنَا أنا نائم إذا زُمْرَةٌ حتى إذا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ من بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فقال هَلُمَّ فقلت أَيْنَ قال إلى النَّارِ والله قلت وما شَأْنُهُمْ قال إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ على أَدْبَارِهِمْ القهقري ثُمَّ إذا زُمْرَةٌ حتى إذا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ من بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فقال هَلُمَّ قلت أَيْنَ قال إلى النَّارِ والله قلت ما شَأْنُهُمْ قال إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ على أَدْبَارِهِمْ القهقري فلا أُرَاهُ يَخْلُصُ منهم إلا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ 
از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم (در مورد قيامت ) نقل شده است که فرمودند : در اين هنگام که من ايستاده ام ، عده اي ( را مي آورند) وقتي ايشان را مي شناسم شخصي بين من و ايشان آمده پس مي گويد بياييد . پس مي گويم به کجا؟پس مي گويد قسم به خداوند به سوي آتش . مي گويم ايشان را چه شده است؟ مي گويد ايشان بعد از تو به سوي گذشتگانشان به عقب باز گشتند .پس نمي بينم از ايشان کسي نجات يابد مگر مانند شتراني که رها شده اند( بسيار کم)

الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 5 ص 2407

 حدیث بالا حدیث حوض نام دارد که نشان میدهد برخلاف نظر برادران اهل سنت که همه ی صحابه را بهشتی میدانند نظر پیامبر اینچنین نیست و میفرماید در قیامت صحابه در کنار حوض بر من وارد میشوند و کسی از آنها نجات پیدا نمیکند به جز عده اندکی...پس چرا  برادران اهل سنت بدون در نظر گرفتن اعمال صحابه همه ی آن ها را را اهل بهشت میدانند آن هم وقتی که در صحیح ترین کتابشان این موضوع رد شده است..برادران اهل سنت میگویند تمام کسانی که از السابقون هستند و یادر زیر درخت با پیامبر بیعت کرده اند خدا از آنان راضی شده و آن ها را داخل بهشت میکند..سوال اینجاست پس این روایت در کتاب شما چه میکند؟؟آیا صحابه ای که در کربلا در به شهادت رساندن سرور جوانان اهل بهشت دست داشتند بهشتی اند؟ قاتلین عمار و خلیفه سوم تان  که در این بیعت حضور داشتن نیز تا ابد بهشتی هستند؟آیا سازنده ی مسجد ضرار هم که فتنه اش در قرآن امده بهشتی است؟مگر میشود خداوند بدون در نظر گرفتن اعمال کسی را بهشتی و یا جهنمی کند؟تفسیر این آیه نزد اهل سنت اشتباه میباشد و ما با توجه به همان تفسیر این جواب هارا بیان میداریم وگرنه این آیه میگوید پیشگامان نخستین از مهاجر و انصار نه اینکه تمام مهاجر و انصار و پیشگامان در هرموضوع شامل افراد حداقل میشود نه اینکه شامل 120000 نفر شود...میتوانید موضوع بیعت شجره  و السابقون را به طور کامل در فهرست موضوعات مطالعه کنید



چهار شنبه 4 تير 1398برچسب:, :: 11:56 ::  نويسنده : بیان حقایق در فضایی آرام و بدور از توهین

 در صحیح بخاری و صحیح مسلم که اهل سنت به اندازه قرآن آن هارا قبول دارند آمده:

2537 حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن مُوسَى أخبرنا هِشَامٌ عن بن جُرَيْجٍ قال أخبرني عَمْرُو بن دِينَارٍ عن مُحَمَّدِ بن عَلِيٍّ عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضي الله عَنْهُمْ قال لَمَّا مَاتَ النبي صلى الله عليه وسلم جاء أَبَا بَكْرٍ مَالٌ من قِبَلِ الْعَلَاءِ بن الْحَضْرَمِيِّ فقال أبو بَكْرٍ من كان له على النبي صلى الله عليه وسلم دَيْنٌ أو كانت له قِبَلَهُ عِدَةٌ فَلْيَأْتِنَا قال جَابِرٌ فقلت وَعَدَنِي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنْ يُعْطِيَنِي هَكَذَا وَهَكَذَا وَهَكَذَا فَبَسَطَ يَدَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قال جَابِرٌ فَعَدَّ في يَدِي خمسمائة ثُمَّ خمسمائة ثم خمسمائة 

البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 2 ص 953...صحیح مسلم ج7ص75

ترجمه: جابر بن عبد الله مي گويد: هنگامي رسول خدا از دنيا رفت، از سوي علاء بن حضرمي كه عامل پيامبر در بحرين بود، به ابو بكر رسيد .ابو بكر گفت: هر كه به رسول خدا ديني دارد يا رسول خدا به او وعده داده باشد، پيش ما بيايد. جابر گفت: رسول خدا به من وعده داده بود كه اين مقدار پول به من عطا كند. پس دستانش را سه مرتبه دراز كرد. جابر گفت:ابوبکر سه بار در دست من 500 درهم گذاشته شد.

سوال ما از برادران اهل سنت این است که ابوبکر چرا بدون خواستن مدرک و شاهد اینهمه پول از بیت المال یتیمان و فقیران به یک صحابه میدهد و آنوقت در ماجرای غصب فدک زمانی که حضرت زهرا (س) که سرور تمام زن های بهشتیست و پاره ی تنه پیامبر است و خشم او خشمه خداست شاهد هم میاورد که پیامبر فدک را به او بخشیده اما ابوبکر نمیپذیرد و فدک را غصب میکند؟؟؟به چه حقی ابوبکر از سرور تمام زن  های بهشتی شاهد میخواهد اما از آن صحابیه ساده که خاک زیره ثم اسب حضرت علی هم نمیشود بدون خواستن شاهد آن همه پول از بیت المال یتیمان و فقیران میدهد؟؟؟؟؟آیا مقام آن صحابی بالاتر است یا سرور تمامه زن های بهشتی پاره ی تنه پیامبر کسی که خشمه او خشمه خداست یعنی حضرت فاطمه زهرا (س) که سوره ای مستقل در قرآن« برای او نازل شده است و آیات فراوانی در حق او و حضرت امیرالمومنین علی (ع) نازل شده؟؟؟؟میتوانید ماجرای غصب فدک و اسناد آن را در فهرست وبلاگ مشاهده کنید ..اگر اهل سنت معتقد باشند که عایشه همسر پیامبر ص بهشتی است باید بدانند که حضرت فاطمه زهرا صدیقه شهیده(س)سرور تمامه زن های هفت آسمان و زمین است و پاره ی تن پیامبر است و خشم او خشم خداست و احترام به چنین شخصیتی از همه جهات بیشتر و والاتر باید باشد..از حضرت فاطمه زهرا (س)در کتاب های شیعه 25 جلد کتاب روایت موجود است اما در کتاب های اهل سنت تعداد بسیار اندکی روایت از ایشان و امیرالمومنین نقل شده و در عوض از ابوهریره که در علم و پاکی و بزرگی خاک پای حضرت زهرا (س) و حضرت امیرالمومنین علی (ع) هم نمیشود و کمتر از دوسال با پیامبر بوده بیش از 5000 روایت نقل شده آیا این انصاف است؟؟؟..از حضرت خدیجه (س)که 25 سال به عنوانه تک همسر پیامبر بوده کسی که جان و مالش را به فدای پیامبر کرده و با تمام وجود سختی هارا تحمل کرده و یار پیامبر بوده و از 25 سال زندگی مشترک با پیامبر 10سال در زمانه بعثت با پیامبر بوده و در روایات با سند صحیح آمده که به خاطر جان فشانی ها و فداکاری هایی که برای اسلام انجام داده است خداوند هنگام دفن ایشان توسط جبرئیل برایش کفن فرستاد و به او درود میفرساد از چنین شخصی فقط 1 روایت در کتاب های اهل سنت وجود دارد و آنوقت از عایشه ای که از هر 9شب 1 شب با پیامبر بوده و از هر 9 سال 1سال با پیامبر بوده و مجموعه یکسال  با پیامبر زندگی کرده صد ها و صدها روایت نقل میکنند ماننده رضاع کبیر و غیره



چهار شنبه 4 تير 1398برچسب:, :: 11:53 ::  نويسنده : بیان حقایق در فضایی آرام و بدور از توهین

 روايتي صحيحي است در کتاب های فوق العاده معتبره برادران اهل سنت كه درالمستدرك علي الصحيحين حاكم نيشابوري و مسند احمد از قول عمر كه مي‌گويد:

خداوند به علي سه فضيلت داده كه اگر يكي از اينها در من بود، از تمام دنيا براي من بهتر بود: 1. فاطمه همسر او است. 2. اين‌كه نبي مكرم همه درهاي مسجد را بستند و در خانه علي را گشودند. 3. اين‌كه در روز خيبر نبي مكرم فرمود فردا من پرچم را به دست كسي مي‌دهم كه خدا و پيامبر را دوست مي‌دارد و خدا و پيامبر هم او را دوست مي‌دارند و فردا اين پرچم به دست علي (ع) قرار گرفت.

 منابع بیشتر در باره ی این روایت: المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3،ص125 ـ مسند أحمد، ج2، ص26 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص120 ـ تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص172 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص500 ـ مسند أبي يعلى، ج9، ص453 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج3، ص214 ـ المناقب للخوارزمي، ص332 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص377 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص120 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص116 ـ نظم درر السمطين للزرندي الحنفي، ص129

 

عمر به جاي آنکه بگويد من خليفه و جانشين ابوبکر هستم ميگويد : أنا  ولي ابي بکر

 صحيح مسلم ج 5 ص 152 ش 1757 کتاب الجهاد والسير باب حکم الفيء          

(آنجا که به نفع است واژه ی ولی را خلیفه ترجمه کرده و آنجا که به ضرر است واژه ی ولی دوست ترجمه میشود...)



 غصب خلافت به زبان ساده:

ابن تیمیه تمام مطالب را در یک جمله بیان میکند:

فَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ كَانُوا يُبْغِضُونَهُ وَيَسُبُّونَهُ وَيُقَاتِلُونَهُ.

بسيارى از صحابه و تابعين بغض على را در دل داشتند، او را سب مى‌كردند و با او مى‌جنگيدند.

 

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج7، ص 137ـ138، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

اهل سنت با سند صحیح دارند که پیامبر فرمود هرکس به علی ع فحش دهد مرا فحش داده که حاکم و ذهبی آن را تصییح کرده اند این هم لینک آن: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=22321

أبو يعلي موصلي در مسندش به نقل از امير المؤمنين حضرت علی عليه السلام مي‌نويسد :

... قال قلت يا رسول الله ما يبكيك قال ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك إلا من بعدي قال قلت يا رسول الله في سلامة من ديني قال في سلامة من دينك .

مسند أبي يعلى ، أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي الوفاة: 307هـ) ج 1 ، ص426 ، ناشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : حسين سليم أسد .

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گريست و صداى گريه‏اش بلند شد. پرسيدم: علت گريه شما چيست؟ فرمود: علت گريه من، حسادتهائى است كه مردم نسبت تو در دل دارند و آشكار نمی‏كنندو هنگامى آثار حسادتشان را بروز مى‏دهند كه من دعوت حق را اجابت كرده‏ام و در ميان شما نيستم‏ ، علي عليه السلام مي گويد : سؤال كردم : اي فرستاده خدا آيا در آن هنگام دين من سالم است ، فرمود : بلي دينت سالم است .

حاكم نيشابوري نيز المستدرك مي‌نويسد :

عن علي رضي الله عنه قال إن مما عهد إلي النبي صلى الله عليه وسلم أن الأمة ستغدر بي بعده .

از علي عليه السلام نقل شده كه فرمود : از چيزهايي كه رسول خدا (ص) به من فرمود اين است كه : پس از من، مردم با حيله ‏گرى با تو رفتار مى‏كنند

و بعد از نقل روايت مي‌گويد :

هذا حديث صحيح الإسناد

المستدرك على الصحيحين ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ) ج 3 ، ص150 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا .اين حديث سندش صحيح است .

چطور صحابه همه بهشتی هستند درصورتی که در بیش از 14 جای بخاری و مسلم آمده پیامبر فرمودند تمام صحابه بعد از پیامبر در دو زمره وارد دوزخ میشوند به جز عده ای اندک و انگشت شمار و بنا به گفته ی عایشه قوم عرب بعد از شهادت پیامبر همه مرتد شدند.اهل سنت میگویند اعضای السابقون همه بهشتی اند آیا قاتلین عثمان نیز بهشتی اند؟آیا سازندگان مسجدزرار که عضو بیعت شجره هستند و مورد لعن پروردگار شدند بهشتی اند؟مشکل اینجاست اهل سنت برای تبرئه ی خلفا یک آیه را طوری تفسیر میکنند که به نوعی باعث میشه صحابه هرکاری کنن خدا ببخشه اما وقتی نوبت به قاتلین عثمان و حضرت عمار و سازندگان مسجدضرار که عضو آیه السابقون هستن و بیعت شجره میشن جهنمی و این تناقضی غیر قابل انکار است.صحابه ای که درواپسین روز های عمر پیامبر اسیر لهو و هواپرستی دنیوی میشوند که میتونید درسوره ی جمعه به وضوح ببینید که تمام صحابه وسط خطبه ی پیامبر ایشان را رها میکنند تازه در زمان حیات پیامبر.نسبت هذیان دادن و اختلاف شدید کردن نزد پیامبر این ها بخش کوچکی از تخلفات صحابه است و فقط و فقط صحابه ای بهشتی اند که با پیامبر و اهل البیت مخالفت نکرده اند و پیرو عترت بودند که مطابق سنت رسول اکرم صلی علی علیه و آله وسلم میباشد.درهیچ جا نه در قرآن و نه در سنت نیامده از صحابه اطاعت کنید و یا سنت بگیرید.درآیه السابقون آمده از کار های نیکشان تبعیت کنید که ماهم از کار های نیک برترین صحابه حضرت امیرالمومنین علی ابن ابی طالب سلام الله علیها تبعیت میکنیم.

 امیرمومنان علیه السلام در جای جای نهج البلاغه از ظلمی که در دوران خلفای پیش از او بر جامعه اسلامی رفته، داد سخن برآورده که از جمله آن موارد، تعبیر بسیار مهمی است که آن حضرت پیروی از سنت خلفای پیش از خود را پیروی از سنت آل فرعون معرفی می نماید:

پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله به گذشته خود بازگشتند و با پیمودن راه های گوناگون گمراه شدند و به دوستان و همفکران فاسد خود اعتماد و از غیر خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله پیروی کرده و از وسیله ای که به دوستی آن مأمور بودند، جدا گشتند. از ریسمان هدایت فاصله گرفته، بنای استوار دین را از جایگاه اصلی خود انتقال داده و آن را در جایی دیگر نهادند؛ جایی که مرکز هر گونه گناه و فساد بود و آغاز هر فتنه و فتنه جویی، و پناه و گمراهانی که از این سو بدان سو سرگردانند و در غفلت، به سنت فرعونیان از همه بریده و به دنیا دل بسته اند یا پیوند خود را بادین گسسته اند.
إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ‏ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِن‏)). نهج البلاغه:خطبه 151

به نمونه هایی دیگر اشاره می کنیم:
حضرت در نامه ای به مردم مصر درباره نپذیرفتن خلافت و قبول خانه نشینی در زمان خلافت خلفای پیش از خود می نویسد:
از پذیرش خلافت ، خودداری ورزیدم تا آن که دیدم گروهی از اسلام بازگشته ، می خواهند دین محمد صلی الله علیه و اله را نابود سازند. پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم که در این صورت مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست که کالای چند روز دنیاست.
((
فَأَمْسَكْتُ بِيَدِي [يَدِي‏] حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ‏ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ ص فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِل‏)).نهج البلاغه: نامه 62.


کسانی که دین را اسیر خود کردند
هنگامی که امیرمؤمنان علیه السلام پس از سال ها خانه نشینی و مظلومیت ، خلافت ظاهری را به دست می گیرد درباره کسانی که پیش از او بر مسند قدرت نشسته بودند، می فرماید:
همانا این دین در دست اشرار،اسیر گشته بود، با نام دین به هواپرستی پرداخته و دنیای خود را به دست می آورند.
((
فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي‏ الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا)). نهج البلاغه: نامه 53

کسانی که بذر گناه افشانده ، عذاب و بدبختی درو نمودند
در جای دیگر، رفتار حاکمان پیش از خود را به افشاندن بذر گناه تشبیه کرده و می فرماید:
کسانی که تخم گناه افشاندند، با آب فریب، آبیاری کردند و محصول آن را که جز عذاب و بدبختی نبود ،درو نمودند.
((
زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُور)).نهج البلاغه:خطبه 2

کسانی که منافقان تابلودار را به قدرت رساندند
یکی دیگر از پرسش هایی که از لابه لای متون نهج البلاغه پیش روی ما قرار می گیرد پیرامون نصب منافقان تابلودار و شناخته شده، به عنوان کارگزاران حکومت در دوران پیش از حکومت خویش می باشد:
آنان (منافقان) پس از پیامبر صلی الله علیه و آله باقی مانده، به پیشوایی گمراهی و دعوت کنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزدیک شده ، به آنان حکومت بخشیده،برگردن مردم سوار گردیده و به وسیله آنان به دنیا رسیدند.
((
ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا)).نهج البلاغه:خطبه 210.

کسانی که با ظلم و انحصارطلبی، حکومت را در اختیار گرفتند
حضرت، در پاسخ شخصی که پرسید چگونه شما را که از همه سزاوارترید از مقام خلافت کنار زندند،فرمود:
آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد،در حالی بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا صلی الله علیه و آله استوارتر بود، جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که گروهی حریصانه بر کرسی خلافت نشسته و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند.
((
أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ‏ عَلَيْهَا نُفُوسُ‏ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِين‏)). نهج البلاغه:خطبه 162.


خطبه سوم نهج البلاغه صراحت دارد:

و طفقت أرتأي بين أن أصول بيد جذاء أو أصبر علي طخية عمياء يهرم فيها الكبير و يشيب فيها الصغير و يكدح فيها مؤمن حتي يلقي ربه فرأيت أن الصبر علي هاتا أحجي فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجا أري تراثي نهبا.  

من دنبال اين بودم كه با دست خالي براي گرفتن حقم قيام كنم، يا اين‌كه من در برابر اين محيط خفقان‌زا و تاريكي كه به وجود آورده‌اند، صبر كنم. ديدم كه صبر كردن از قيام با دست خالي بهتر است  پس صبر كردم در حالي استخوان در گلو و خار در چشمم بود(در اینجا حضرت علی (ع)دارند اوضاع را تحلیل میکنند تا بهترین تصمیم را بگیرند زیرا پیامبر فرمود اگر یار داشتی قیام کن و اگر یاری نداشتی سکوت کن همانگونه که پیامبر زمانی که 13 سال در مکه بود با اینکه یارانش بسیار بیش از حضرت علی بود سکوت کرد و شکنجه و تجاوز به عزیزان را تحمل کرد جلوی چشمانش عمار یاسرسمیه را شکنجه دادند و به سمیه تجاوز میکردند پیامبر قیام نکرد..دوبار سر حضرت زهرا را شکستند در کودکی پیامبر قیام نکرد..خاکروبه بر سر پیامبر میریختند..با مشرکینی صلح کرد که به پیامبر گفتند باید واژه ی پیامبر را از کنار اسمت برداری زیرا ماتورا پیامبر نمیدانیم و پیامبر نیز اسمشان را با دسته خودشان پاک کردن..3سال در شئب ابی طالب سخت ترین نوعه محاصره ی اقتصادی را متحمل شدند و تمام یاران در عذابی وحشتناک بودند و حضرت خدیجه (س) در همین زمان بود که بیماری اش شدت گرفت و از دنیارفت..خلفای اهل سنت در این زمان در مکه بودند با آرامش زندگی میکردند و کوچکترین کمکی به پیامبر نکرند.......با این همه ظلم و ستم کافران و مشرکان اما پیامبر قیام نکرد زیرا یار نداشت و اگر دست به شمشیر میبرد خود و عزیزانش همه شهید شده و رسالت ناتمام میماند و اسلام نابود میشد..به همین دلایل نیز حضرت علی قیام نکردند)چرا وقتی پیامبر از یارانش دفاع نکرد و وقتی جلوی چشمانش به عمار یاسر و مادرش سمیه که اولین زن شهید است تجاوز میکردند پیامبر سکوت کرد چرا اهل سنت اورا بی غیرت نمیدانند و سکوت پیامبر برایشان عجیب نیست و نمیگویند چرا پیامبر قیام نکرد و از یارانش دفاع نکرد؟؟...مصلحت اندیشی را همه باید درک کنیم

 الآن إذ رجع الحق إلي أهله و نقل إلي منتقله.

بعد از مرگ عثمان حضرت علی فرمود:هم اكنون با قبول ولايت از جانب من، حق به

حق‌دار رسيد و حقيقت به جايگاه اصلي خود منتقل شد.

نهج البلاغه، خطبه2

در نهج البلاغه، خطبه 162 همين سؤال را مردي از قبيله بني أسد از آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) مي‌پرسد:

چطور قريش با اين‌كه مي‌دانستند شما شايسته مقام خلافت هستيد، خلافت را از شما دفع كردند و سراغ ديگري رفتند؟

حضرت فرمود:

اي برادر اسدي! تو مردي پريشان و مضطرب هستي كه نابجا پرسش مي‌كني. لكن تو را حق خويشاوندي و حقي است كه در پرسيدن داري و بي‌گمان طالب دانستن هستي. بدان! آن ظلم و خودكامگي كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد، در حالي‌كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندي با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) استوارتر بود، جز خودخواهي و انحصار طلبي چيز ديگري نبود و گروهي بخيلانه به كرسي خلافت چسبيدند و گروهي سخاوت‌مندانه از آن دست كشيدند. داور خداست و بازگشت همه ما به روز قيامت است.

 

 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَمَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَأَكْفَئُوا إِنَائِي وَأَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي وَقَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَفِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَلَا ذَابٌّ وَلَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَيْتِي‏ فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّة....خدايا براى پيروزى بر قريش و يارانشان از تو كمك مى‌خواهم كه پيوند خويشاوندى مرا بريدند، و كار مرا دگرگون كردند و همگى براى مبارزه با من در حقى كه از همه آنان سزاوارترم،‌‌ متحد گرديدند و گفتند:حق را اگر توانى بگير، و يا اگر تو ر از حق محروم دارند، با غم و اندوه صبر كن و يا با حسرت بمير.

به اطرافم نگريستم، ديدم كه نه ياورى دارم،‌ و نه كسى كه از من دفاع و حمايت مى‌كند، جز خانواده‌ام كه مايل نبودم جانشان به خطر افتد.خطبه 217 نهج البلاغه

علامه مجلسي (ره) در كتاب جلاء العيون اين قضيه را آورده است كه وقتي اينها ريختند به خانه أمير المؤمنين (عليه السلام) كه حضرت را ببرند به طرف مسجد، أمير المؤمنين (عليه السلام) از كمربند يكي از مهاجمين گرفت و او را محكم به زمين كوبيد و روي سينه‌اش نشست. در آن هنگام بود كه صداي مؤذن برخواست كه رسيده بود به:

أشهد أن محمدا رسول الله

أمير المؤمنين (عليه السلام) به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فرمود:

اگر بخواهم با اينها مبارزه كنم، چيز خيلي ساده‌اي است، ولي ديگر نام پدرت روي مأذنه‌ها بلند نخواهد شد.

حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) هم عرضه داشت:

علي جان من به هر ظلمي حاضرم، ولي راضي نيستم كه نام پدرم از روي مأذنه‌ها بيفتد

 

خطبه 74 نهج البلاغه را به دقت مطالعه كنیم كه در اين خطبه، آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) حق مطلب را در اين زمينه ادا كرده است. اگر كسي اين خطبه را به دقت بخواند و سخني بر خلاف اين بگويد، سخي ياوه خواهد بود.حضرت مي‌فرمايد:

لقد علمتم أني أحق الناس بها من غيري و والله! لأسلمن ما سلمت أمور المسلمين و لم يكن فيها جور إلا علي خاصة التماسا لأجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه.

شما علم داشتيد كه حق خلافت مال من است و يقين داشتيد كه خليفه بر حق من هستم و حق مرا گرفتيد. سوگند به خدا به آن‌چه كه انجام داده‌ايد گردن مي‌نهم تا هنگامي كه اوضاع مسلمين رو به راه باشد و جز بر من به ديگري ستم نشود. اگر بنا است كه فقط به من علي ظلم شود، من به اين ظلم و ستم حاضرم.

با توجه به آن چه كه در صحيح مسلم از قول عمر بن خطاب آمده است، نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بوده‌اند، وى خطاب به علي عليه السلام و عباس مى‌گويد:

پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اى عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردى و تو اى علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را.

ابوبكر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چيزى به ارث نمى‌گذاريم، آن‌چه مى‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناه‌كار، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفى كرديد و حال آن كه خدا مى‌داند كه ابوبكر راستگو،‌ دين دار و پيرو حق بود.

پس از مرگ ابوبكر،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)،صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

و در روايتى كه در صحيح بخارى وجود دارد، امير مؤمنان عليه السلام، ابوبكر را «استبدادگر» مى‌داند:

وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم نَصِيبًا.

تو به زور بر ما مسلط شدي، و ما بخاطر نزديك بودن به رسول اكرم (ص) خود را سزاوار تر به خلافت مى‌ديديم.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

و در روايت ديگرى خود شيخين نقل كرده‌اند كه امير مؤمنان عليه السلام حتى دوست نداشت، چهر عمر را ببيند:

فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.

 

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

 

 

 سوال ما از اهل سنت این است که چرا میگویید رابطه ی حضرت امیرالمومنین با ابوبکر و عمر خوب بوده است؟؟؟همه میدانیم که حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت علی (ع) تا 6ماه بعد از  شهادته پیامبر با ابوبکر بیعت نکرده اند این روایت در کتاب های کاملا معتبره اهل سنت مثل صحیح بخاری ج5 ص82 این موضوع را به وضوح مطرح کرده است... سوال ما این است که اگر خلافت اورا مشروع میدانستند چرا بیعت نکردند؟؟؟در اینجا برای نمونه نظر یکی از بزرگ ترین و والا مقام ترین علمای شیعه را می آوریم..مرحوم شيخ مفيد (ره) عبارتي دارد كه نظر او بيان‌گر نظر شيعه است. اگر از علماي شيعه كسي بيايد و خلاف اين نظر، نظر ديگري بدهد، ما نظر او را نظر باطل مي‌دانيم. شيخ مفيد (ره) در كتاب الفصول المختاره،صفحه 56 مي‌فرمايد:

قد أجمعت الأمّة علي أن أمير الموءمنين عليه السلام تأخّر عن بيعة أبي بكر . . . و المحققّون من أهل الإمامة يقولون: لم يبايع ساعة قطّ.

إجماع أمت است كه أمير المؤمنين (عليه السلام) در آن 6 ماه که حضرت زهرا (س) زنده بود با ابوبکر بيعت نكرده است و بزرگانه شيعه بر اين عقيده هستند كه علي (عليه السلام) حتي يك ساعت هم با خلفاء بيعت نكرده است.(برای ماشیعیان نظر بزرگانمان مقدم بر هر نظری است)

 روى البخاري ومسلم عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ : قِيلَ لِعُمَرَ أَلا تَسْتَخْلِفُ قَالَ إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو بَكْرٍ

 بخاري ازعبدالله بن عمرنقل مي كند كه عمر درباره جانشين سوأل شد كه آيا براي خود جانشين قرار مي دهي ؟ گفت : اگر جانشين انتخاب كنم كاري كردم كه كسي كه از من بهتر بود يعني ابو بكر انجام داد ه است..

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص 2256 ح 7218، كتاب الأحكام، باب الاستخلاف ،تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ،ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

النيشابوري، مسلم بن الحجاج ابوالحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1454 ح 1823، كتاب الإمارة، باب الاستخلاف وتركه، ،تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

الترمذي السلمي، محمد بن عيسي ابوعيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج 4، ص 502 ح 2225 ،تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

قال الترمذي : وهذا حديث صحيح، صححّه الألباني في صحيح

پس انتخاب عمر نیز همچون ابوبکر بر اساس اجماع تمامیه مردم نبوده چه رسد به انتخاب رسول خدا..عزیزان اهل سنت حتی یک روایته صحیح نمیتوانند از قوله پیامبر بیاورند که ابوبکر را جانشینه خود قرار داده است..اما شیع<



شنبه 1 آذر 1393برچسب:, :: 18:9 ::  نويسنده : بیان حقایق در فضایی آرام و بدور از توهین

 http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=30422



شنبه 1 آذر 1393برچسب:, :: 18:8 ::  نويسنده : بیان حقایق در فضایی آرام و بدور از توهین

 http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=31880



دو شنبه 26 آبان 1393برچسب:, :: 19:36 ::  نويسنده : بیان حقایق در فضایی آرام و بدور از توهین

 http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=31881



چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, :: 12:6 ::  نويسنده : بیان حقایق در فضایی آرام و بدور از توهین

 صدیق واقعی کیست؟اهل سنت ادعا دارند که خلیفه ی اولشان صدیق است حال ببینیم نظر حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام دراین مورد چیست:اهل سنت نیز به این روایت عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ .

سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و ده‌ها سند ديگر .

عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را «صديق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي‌خواندم .

محقق سنن ابن ماجه در ادامه مي‌نويسد :

في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح على شرط الشيخين .

(بوصيري) اين روايت را در زوائد (سنن ابن ماجة) نقل كرده و گفته است : " سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند " . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : " اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است " .

 که حضرت میفرمایند جز من اگر کسی القاب صدیق و فاروق را برخود بنامد دروغ گوست ایراد میگیرند که به خاطر حضور عبادبن عبدالله ضعیف است اما: عباد بن عبدالله الاسدي كه راوي اين حديث است، هر چند عده اي او را تضعيف كرده اند ولي درمقابل توثيقات فراواني نيز دارد . ابن حجر درباره توثيق عباد مي نويسد: قال النسائي ثقة وذكره بن حبان في الثقات قال الزبير بن بكار كان عظيم القدر عند أبيه وكان على قضائه بمكة وكان يستخلفه إذا حج وكان أصدق الناس لهجة قلت ووصفه مصعب الزبيري بالوقار وقال بن سعد كان ثقة كثير الحديث وقال العجلي مدني تابعي ثقة نسائي گفته او ثقه است همچنين ابن حبان او را در ثقات ذكر كرده است و زبير بن بكار درباره او گويد: عباد عظيم القدر و از راستگوترين مردم بود ابن سعد نيز گويد: او ثقه است و روايات فراواني نقل كرده است و عجلي نيز گفته است عباد تابعي و ثقه است . تهذيب التهذيب ،ج 5 ص85. عجلي نيز در معرفة الثقات ج2 ص17 گويد: عباد بن عبد الله الأسدي كوفى تابعي ثقة

بنابراين عباد بن عبدالله اسدي هر چند تضعيف دارد ولي تعديل و توثيق نيز دارد.

تصحيح يک روايت توسط يک عالم حديث در پذيرش آن روايت کفايت مي کند و آن روايت قابل احتجاج است: شوکاني در اين خصوص گويد
وَهَكَذَا يَجُوزُ الاحْتِجَاجُ بِمَا صَحَّحَهُ أَحَدُ الْأَئِمَّةِ الْمُعْتَبَرِينَ مِمَّا كَانَ خَارِجًا عَنْ الصَّحِيحَيْنِ ، وَكَذَا يَجُوزُ الاحْتِجَاجُ بِمَا كَانَ فِي الْمُصَنَّفَاتِ الْمُخْتَصَّةِ بِجَمْعِ الصَّحِيحِ ، كَصَحِيحِ ابْنِ خُزَيْمَةَ وَابْنِ حِبَّانَ وَمُسْتَدْرَكِ الْحَاكِمِ وَالْمُسْتَخْرَجَات عَلَى الصَّحِيحَيْنِ ؛ لِأَنَّ الْمُصَنِّفِينَ لَهَا قَدْ حَكَمُوا بِصِحَّةِ كُلِّ مَا فِيهَا حُكْمًا عَامًّا ، وَهَكَذَا يَجُوزُ الاحْتِجَاجُ بِمَا صَرَّحَ أَحَدُ الْأَئِمَّةِ الْمُعْتَبَرِينَ بِحُسْنِهِ ؛ لِأَنَّ الْحَسَنَ يَجُوزُ الْعَمَلُ بِهِ عِنْدَ الْجُمْهُورِ 
جايز است به آن ان روايتي که يکي ا ز ائمه معتبر در غير صحيحين، تصحيح کرده‌اند، احتجاج نمود همچنين جايز است به آن چيزي که در مصنفات که مخصوص جمع روايات صحيح مانند صحيح اين خزيمه، اين حيان، مستدرک حاکم و مستخرجات بر صحيحين احتجاج کرد همچنين جايز است به آنچه که يکي از ائمه حديث به حسن بودن يک روايتي حکم کرده‌اند، احتجاج کرد چون در بين جمهور جايز است به حسن عمل کرد
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى 1255هـ)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقي الأخبار، ج 1 ص 15، ناشر: دار الجيل، بيروت – 1973.
ابن تيميه نيز گويد: اهل الاسلام متفقين على الاحتجاج بما صححه اهل العلم بالحديث من اي مصر كان وصنف أبو داود السجستانى مفاريد اهل الامصار يذكر فيه ما انفرد اهل كل مصر من المسلمين من أهل العلم بالسنة . اهل اسلام رواياتي را که اهل عالم حديث تصحيح کرده اند،بر قبول آن اتفاق دارند .كتب ورسائل وفتاوى ابن تيمية في الفقه ج 20 ص 317

لذا روايت فوق که داراي تصحيح بود مورد قبول است
روايات ديگر نيز در مورد صديق اکبر بودن حضرت در کتب اهل سنت وجود دارد، موجب تعدد طرق روايت مي شود که اصلا نياز به بررسي سند ندارد شما مي توانيد با جستجو کردن عبارت «وهذالصديق الاکبر» به اين موضوع پي ببرد

 همچنانکه علماي اهل سنت اعتراف کرده اند، کساني که حکم به جعلي بودن اين روايت کرده اند، بخاطر سند ر وايت نبوده است بلکه بخاطر متن روايت بوده است همچنانکه سندي گويد: فَكَأَنَّ مَنْ حَكَمَ بِالْوَضْعِ حَكَمَ عَلَيْهِ لِعَدَمِ ظُهُورِ مَعْنَاهُ لَا لِأَجْلِ خَلَلٍ فِي إِسْنَادِهِ وَقَدْ ظَهَرَ مَعْنَاهُ بِمَا ذَكَرْنَا.
حاشية السندي على سنن ابن ماجه = كفاية الحاجة في شرح سنن ابن ماجه، محمد بن عبد الهادي التتوي، أبو الحسن، نور الدين السندي (المتوفى: 1138هـ) الناشر: دار الجيل - بيروت، بدون طبعة ص 58
البته چون اين روايت بطلان صديق بودن ابوبکر را ثابت مي کند لذا مجبور شده اند اين روايت را جعلي بدانند. هرچند اين روايت را تلاش بکنند جعلي بدانند اما با روايت صحيح مسلم که حضرت علي عليه السلام شيخين را دروغگو و خائن مي دانست، چکار مي کنند؟!البته گفتیم که این روایت را هرکاری کنند حداقل به درجه ی حسن میرسد و صددرصد قابل قبول است هرچند که این روایت صحیح و بی اشکال است.



دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:, :: 18:32 ::  نويسنده : بیان حقایق در فضایی آرام و بدور از توهین

 سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا حَفَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْخَنْدَقَ مَرُّوا بِكُدْيَةٍ «4» فَتَنَاوَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمِعْوَلَ مِنْ يَدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَوْ مِنْ يَدِ سَلْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ «5» فَضَرَبَ بِهَا ضَرْبَةً فَتَفَرَّقَتْ بِثَلَاثِ فِرَقٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَقَدْ فُتِحَ عَلَيَّ فِي ضَرْبَتِي هَذِهِ كُنُوزُ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ يَعِدُنَا بِكُنُوزِ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ وَ مَا يَقْدِرُ أَحَدُنَا أَنْ يَخْرُجَ يَتَخَلَّى «6»

  الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 216

در این روایت آمده که در جنگ خندق پیامبر اکرم به سنگی سه ضربه میزنن و با هرضربه جبرائیل براو نازل میشد و از فتح و فتوح مسلمانان بعد از او میگفت که یکی از آن فتح هائی که بعد از پیامبر انجام شده و در این روایت وعده ی آن به پیامبر داده شده است فتح ایران میباشد.همانطور که میدانیم بعد از پیامبر خلافت را از حضرت امیرالمومنین علی (ع) غصب کردند و همان غاصبین از قدرت اسلام سو استفاده کردند و حملات و جنایات بسیاری در کشور های مختف انجام دادند ازجمله کشور ایران که مردم را به خاک و خون کشیدند.اهل سنت از این روایتی که در کتاب کافی آمده استفاده میکنند و معتقدند اگر آن کارهایی که اعراب بعد از پیامبر در ایران کردند و کشتار ها به راه انداختند برخلاف اسلام بود پیامبر قبل از وفاتشان آن را مژده نمیدادند.البته آنقدر این شبهه حقیر و ساده است که نیازی نیست تا به آن فکر کنیم اما برای کسانی که اطلاع ندارند کوتاه توضیح میدهیم..خط اول را که بخوانید نوشته نقل کننده ی این روایت (عن بعض رجاله) است یعنی بعضی از افراد آن را نقل کرده اند این یعنی به لحاظ سندی این روایط باطل است زیرا اسمی از راویان آن وجود ندارد و نمیتوانیم برسی کنیم آیا راویانش موثق هستند و یا دروغگو و این موضوع به سادگی باطل بودن این روایت را ثابت میکند زیرا هر روایت به برسی سندی احتیاج دارد تا مشخص شود صحیح هست یا خیر.همانگونه که ائمه میفرمایند اگر روایتی را یافتید که با سخن قرآن و سخن ما مطابقت نداشت آن را به دیوار بکوبید و به آن عمل نکنید.اسلام هرگز برای فتح غنایم و کشتار بیگناهان و باشمشیر مسلمان کردن انسان ها دستوری نداده و برادران اهل سنت میخواهند با این روایات ضعیف و بی سند قتل و کشتاری که در زمان خلفایشان دامان مردم ایران را گرفت بپوشانند و آن را توجیه کنند البته برادران اهل سنت در برخورد با واقعیات آن را میپذیرند و زمانی که مشخص شود این روایت باطل است باطل بودن آن را میپذیرند.فراموش نکنید هربار که پیامبر به حضرت علی موضوعی را که مربوط به آینده بود میگفتند حضرت علی میپرسیدن آیا دین و ایمانم در آن زمان سالم خواهد بود؟و پیامبر هربار میفرمودند بله.این یعنی اعمال انسان در هرزمان نشان میدهد آیا آن آینده ای که برایش در نظر گرفته اند هرچند هم که خوب باشد آیا او دین و ایمانش را حفظ میکندیا خود را به تباهی میکشاند.شیعه آنقدر برحق است که میتواند امامت و خلافت حضرت علی (ع) را هم از کتابای خود و هم از کتاب های اهل سنت ثابت کند و اهل سنت نمیتواند حتی از کتاب های خودشان خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را اثبات کنند.برادران اهل سنت یک روایت هم در کتاب هایشان درمورد فضائل ابوبکر و عمر و عثمان ندارند که صحیح باشد



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

درباره وبلاگ

با سلام خدمت شما عزیزان..وبلاگ پیش رو وبلاگی شخصی است که با استفاده از منابع معتبر تلاش کرده تا شبهات وارده به شیعیان را به طور کاملا منطقی و دقیق پاسخ دهد...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها